رمان «پل معلّق» اثر محمدرضا بایرامی یکی از آثار موفق در حوزه ی ادبیات داستانی (دفاع مقدس) است که از اقبال شایان توجهی برخوردار بوده است. تحلیل ساختار و بررسی ریخت شناسی این اثر به منظور ارایه ی الگوی ساختاری آن، یکی از ضروریات پژوهش در حوزه ی ادبیات پایداری است. با توجه به تناسبی که بین ویژگی های این رمان، با دیدگاه های پراپ وجود داشت، این جستار، ساختار روایت را بر اساس دیدگاه نظریه پرداز یاد شده مطالعه کرده است. پژوهش حاضر نشان می دهد که: 1.الگوی ریخت شناسی پراپ اگر چه برای حکایت های فولکلوریک بسیار مناسب است، با این حال در تحلیل رمان «پل معلق» نیز الگویی مفید و کارآمد است. 2.داستان های امروزی علیرغم این که محتوای متفاوت دارند، اما به طور نسبی از ساختار مشترکی الگو می گیرند3. مطابق با آنچه که پراپ مطرح کرده است از سی و یک خویشکاری پراپ حدود بیست و چهار خویشکاری در رمان «پل معلق» وجود دارد . 4.از هفت حوزه ی کنشی پراپ، شش کنشگر در داستان «پل معلّق» وجود دارد و قابل انطباق با نظر پراپ است.
متن کامل این مقاله در مجموعه مقالات یازدهمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی شهریور 1395 منتشر شده است.
• در میان مکاتب ادبی گوناگون، مکتب ساختار گرایی بیشترین توجه خود را به روایت معطوف کرده و به پژوهش های گسترده ای دست زده است. ساختارگرایی در بررسی داستان شناختی انقلاب بزرگی پدید آورد. بنیان گذاری علم ادبی کاملا جدیدی به نام روایت شناسی یکی از محصولات اساسی این انقلاب بود؛ که ولادیمیر پراپ، برمون، آ.ج. گریماس لیتوانیای، تزوتان تودوروف بلغاری، ژرار ژنت، کلود برمون و رولان بارت فرانسوی از چهره های نامدار آن به شمار می روند.
ادامه مطلب ...امروزه روایت و نظریههای روایت، بخش گسترده ای از پژوهش هایِ مربوط به علوم انسانی را به خود اختصاص داده است. روایت که تا چندی پیش بخشی از ادبیّات داستانی بود، به مرور، جای خود را در ادبیّات باز کرد و خود تبدیل به دانشی خاص، و جایگزین نظریه های رمان در ادبیّات شد و هم اکنون یکی از حوزه های مهمّی که روایت شناسی به آن می پردازد، ادبیّات است. پژوهشگران و نظریه پردازانی از جمله: رولان بارت، توماشفسکی، سیمور چتمن، تزوتان تودوروف، ژرار ژنت، ریمون کنان، مایکل تولان و ...از جمله پژوهشگران مهم این حوزه اند.
روایت[1] یک داستان است. داستان[2] مجموعهای از رخدادها است، و رخدادها در زنجیره ی زمانی شکل میگیرند. در همه ی روایتها، عنصر مشترکی به نام «داستان» وجود دارد و این داستان در برههای از زمان اتفاق میافتد؛ زمانی که میتواند از یک ثانیه تا چند قرن طول بکشد. روایت شناسی عمدتاً با نثر سرو کار دارد و مهم ترین قیاس زبان شناسیک در این دانش، قیاس میان روایت و نحو جمله است. بارت به عنوان یکی از مهم ترین نظریه پردازان در این عرصه می گوید: «روایت، یک جمله ی بلند است، همان طور که هر جمله ی قطعی به نحوی طرح کلی اولیّه ی یک روایت کوتاه است. بر پایه ی این قیاس، پرداخت کلّی قصّه از قواعد قراردادی معیّنی پیروی می کند، درست همان گونه که پرداخت جمله از قواعد نحو پیروی می کند. همان گونه که اجزای مختلف جمله، تنها از پی آیند اندیشه هایی که در ذهن گوینده روی می دهند پیروی می کنند، یکاهای[3] فعّالیّت و رویداد در داستان، تنها برحسب گرده برداری از اتّفاق بیرونی جهان واقعی در پی هم نمی آیند. هدف معتقدان به دستور زبان، ارائه ی نظام ساده ای از قواعد است که با تبدیل و کاربرد بازگشت پذیر می توانند همه ی پیچیدگی های همه ی جمله های ممکن را به حساب بیاورند. روایت شناسان ساختارگرا در پی آنند که همین کار را در مورد روایت انجام دهند.» (هارلند،1380:363-362) روایت شناسان به صورتی نمونه وار شخصیّت[4] و عوامل اساسی را به اسم و فعالیت ها را به فعل ربط می دهند. تودوروف می گوید: «اگر بدانیم شخصیّت یک اسم، و فعالیت یک فعل است، روایت را بهتر می فهمیم. روایت شناسان همچنین مشتاق مشارکت دادن قرینه ای برای صفت هستند و پیشنهاد می کنند که چگونگی ها یا ویژگی های توصیفی به همان شیوه به شخصیّت نسبت داده شوند، که صفت ها برای توصیف اسم در نظر گرفته می شوند.»(همان:362)
نظریه پرداز دیگر در این زمینه «ژرار ژنت» است. نتیجه ای که او به دست داده است از آن چه دیگر روایت شناسان به دست آورده اند، اساسی تر است. او داستان را این گونه تعریف میکند: «داستان شامل موادی است که هنوز به لفظ یا کلام در نیامدهاست. (پیش کلامی) و ترتیب شان بر طبق روند گاهشماری است.» (مارتین، 77:1382) داستان مادّه ی خام و شکل نیافته ی روایت است. در چارچوب داستان همه ی رخدادها و شخصیّتها به اجمال ارائه میشوند، اما به پیچیدگی توالی آن ها چندان توجّهی نمیگردد.گویی تنها در صددیم مواد خام یا اجرای محور جانشینی را به دست آوریم. در حقیقت داستان حرکت بر روی محور عمودی است. ژرار ژنت گفتمان را همه ی چیزهایی میداند که نویسنده به داستان میافزاید، به ویژه تغییر پیرفت زمان ارائه ی خودآگاه شخصیت و رابطه ی راوی با داستان و مخاطب» (همان)
گفتمان و داستان دو جزء کلان روایت اند. عناصر فرعی دیگرِ روایت را می توان در این دو سطح تعریف کرد. پیرنگ[5] و شخصیّت ها در سطح داستان، و ساختار، زمان، صحنه پردازی(زمان و مکان)، نقطه ی دید،[6] راوی و... در سطح گفتمان مورد تحلیل قرار می گیرد. در سطح متن؛ ساختار، زمان و نقطه ی دید از عناصر مهمّ بررسی روایت به حساب میآید. یکی از حوزههایی که در بررسی عمل روایت مطرح میشود، روابط میان داستان و عمل روایت است. این بحث در حوزه ی زمانی صورت میگیرد و مشخّص میکند که عمل روایت چه مدّت بعد از وقوع رخدادها حادث میشود:
1. عمل روایت بعد از رخداد است.
2. عمل روایت مقدّم بر رخدادهاست.(این
روایت، روایت آینده نگرانهایست که میگوید چه اتفاقی خواهد افتاد.)
3. عمل روایت همزمان با کنش داستان اتفاق میافتد، گویی عمل روایت هم اکنون اتفاق
افتاده است.
نگرشهای سنّتی، اشخاص دستور زبانی (اوّل شخص، دوم شخص و ...) و دسترسی به خودآگاه را ویژگیهای بنیادین نقطه ی دید شمردهاند. «دسترسی به خودآگاه» دو معنا دارد؛ راوی سوم شخص یا به درون ذهن شخصیّت نگاه میکند یا از خلال آن. در مورد اوّل، راوی مشاهدهگر است و ذهن شخصیّت مورد مشاهده در مورد دوم، شخصیّت مشاهدهگر است و جهان بیرون مشاهده. (مارتین، پیشین:107) به نظر میرسد در این حالت راوی وظیفه ی نگرش را به شخصیّت سپرده است.
- مارتین، والاس. (1382). «نظریه های روایت»، ترجمه ی محمّد شهبا، تهران: هرمس.
- هارلند، ریچارد. (1380). «ابرساختارگرایی، فلسفه ی ساختارگرایی و پساساختارگرایی»، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی حوزه ی هنری.
«بهرام صادقی» یکی از داستان نویسان موفّق و بسیار مؤثّر در عرصه ی داستان نویسی معاصر است. داستان های کوتاه وی در مجموعه ی «سنگر و قمقمه های خالی» و داستان بلند«ملکوت» نشان از ذوق و توانایی سرشار او در هنر داستان نویسی دارد.این داستان، داستانی فلسفی و سرشار از عناصر سوررئالیستی است. در این مقاله، مهم ترین جلوه های عناصر سوررئالیستی (بخصوص در ملکوت) مورد بررسی قرار گرفته است. با مطالعه در داستان ها و سروده های این نویسنده موضوعاتی از قبیل اهمیّت دادن به ضمیر ناخودآگاه، استفاده از زبان طنز، تکیه بر حالات و تجربیّات شخصی، استفاده از زبان رمز و ابهام، اهمیّت دادن به عشق و ناکارامد دانستن عقل، برتری دادن به نیروی وهم و خیال و در نهایت پرداختن به مفاهیم متناقض از مهم ترین عناصرسوررئالیستی تشخیص داده شد. حاصل سخن آن که نویسنده با این داستان برآن بوده است بین مرگ و زندگی تعادلی ایجاد نماید و یادآور شود، که مرگ و زندگی لازم و ملزوم هم هستند.
کلید واژه ها: بهرام صادقی، ملکوت، عناصر سوررئالیستی.
نکته: این مقاله در مجله ی «آینه ی ادب» ارومیه، شماره پاییز 91 منتشر شده است.