ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
در شهر پاییز گم شده ام
می بینم گم شدگانی را که
از کوچه پس کوچه های این شهر می گذرند
امّا همجون من
آواره و گم گشته اند
به دنبال کوچه ی بهار می گردم و نسیم دلکش او
امّا کوچه ها
غرق در پاییزند
من در این پاییزم
برگ ریزان خزان را بنگر!
مرغ سرگشته ی باغ
مانده تنها و غریب
کو نسیم سحری ؟
بَرَد این دستانم
از افق های زمان برساند دستم
پیش آن فصل بهار
پیش آن یار و نگار
باید
از
این جا
رفت
بگذشت از پاییز
ای همه گم شدگان!
از غم فصل خزان
می توان
زود
گذشت
گر بخواهی تو بهار
گر کنی صبر و قرار...
«مسرور»