منوچهری و تأثیرپذیری وی از شاعران عرب
منوچهری دامغانی بنابر شیوهی ادیبان هم روزگار خود به شاعران عرب و شعر آنان توجهی خاص نشان داده است ولی تاثیر شعر عرب در کلام وی آنقدر برجسته است که او را از دیگر شاعران سبک خراسانی متمایز میکند.
• تاثیرپذیری منوچهری از شعر عرب به چند شکل بروز و ظهور پیدا کرده است: ساخت چندین قصیده بر اساس الگوی قصاید جاهلی؛ تقلید از شاعران خمریه سرا همچون امرؤ القیس و ابونواس؛ اقتباس یا ترجمهی بعضی مضامین شعری؛ استعمال ترکیبات و جملات عربی بدون اینکه فایدة بلاغی یا اغراض ثانوی در کاربرد آنها وجود داشته باشد و سرانجام یادکرد شاعران، اساطیر و عرایس شعر عرب.«تصاویر شعری او اغلب ، حاصل تجربههای حسی اوست و از این نظر طبیعت در دیوان او زندهترین وصفها را داراست چرا که بیان مادی و حسی او از طبیعت با کنجکاوی عجیبی که در زوایای وجودی هر یک از اشیاء دارد، چندان قوی است که هر تصویر او از طبیعت چنان است که گویی آیینهای فرا روی اشیاء داشته و از هر کدام تصویری در این آیینه- که روشن است و بیکرانه- به وجود آورده است.» (شفیعی کدکنی 1366 : 501).
آنچه دربارهی منوچهری سؤالبرانگیز و شگفتیزا می نماید و با حس نوجویی او در تضاد و تعارض آشکار قرار دارد توجه بیش از حد او به ادبیات عرب و تقلید از شاعران عرب زبان است، به گونهای که «شعر او نسبت به معاصرانش به لحاظ احتوا بر لغات و جملات عربی و اشاره به رجال و موضوعات ادبیات عرب تشخصی دارد... در حقیقت دیوان او نشانهی یک جهش سبکی در آن دوره است» (شمیسا 1374 : 53). در میان شاعران عهد غزنوی «منوچهری مخصوصاً شیفتگی خود را به قصیدهی عربی نشان داد... شعر او سرشار از تلمیح به شاعران عرب است و پرندگان در شعر او به جای نغمهسرایی اشعار عربی میخوانند»( دود پوتا 1382: 54، الکک 1971: 117).
در واقع منوچهری در زندگی ادبی خود گرفتار نوعی تناقض شده است. او سعی دارد در دو مسیر متفاوت که در جهت خلاف هم قرار دارند حرکت کند: راه نخست که مسیری است مطبوع طبع ادبای عصر، تقلید از شعر عرب است و دیگری راهی است رو به دنیای شگفت انگیز و خیالپرور نوآوریها .
منوچهری دامغانی در دورانی زندگی میکرد که ادیبان ایرانی به زبان و ادبیات عرب کمال توجه را داشتند و این رویکرد که از قرن دوم هجری با شاعرانی چون زیاد اعجم اصفهانی، خاندان یساری اهل نسای خراسان، بشار بن برد از شاهزادگان تخارستان، ابونواس حسنبن هانی از اهالی خوزستان و ابواسحاق ابراهیم بن ممشاذ اصفهانی آغاز شده بود در دورههای بعد وسعت و سرعت یافت چنانکه در سدههای چهارم و پنجم هجری عربینویسی و عربیسرایی در کمال رونق و رواج بود. «قرن چهارم واوایل قرن پنجم مهمترین دورهی ظهور نویسندگان و شاعران بزرگ تازیگوی در ایران و دورهی کمال ترقی ادب عربی در این سامان است.»(صفا: 636) بعضی از این نویسندگان عبارتند از : ابنالعمید(قمی)، صاحببن عباد از اهالی طالقان، ابوبکر محمدبن عباس خوارزمی، بدیعالزمان همدانی، قابوسبن وشمگیر پادشاه زیاری، عُتبی از اهالی شهر ری، ثعالبی نیشابوری، ابوالفرج اصفهانی، ابوهلال عسکری (خوزستانی) و حمزة اصفهانی.
سلاطین ترک نژاد غزنوی و سلجوقی و رجال دربار آنها علیالخصوص وزیران ایشان به علت سرسپردگی به دستگاه خلافت عباسی، در ترویج زبان و ادب تازی سعی فراوان داشتند. شاعران و نویسندگان این دوره نیز نه تنها در نوشتن و سرودن به زبان عربی جدّ و جهد بلیغ می نمودند بلکه به خوارداشت زبان فارسی نیز میپرداختند.(نک: شمیسا 1376: 9-127) و خلاصه ، نوشتن و سرودن به زبان عربی مذهب مختار اهل قلم گشته بود. در چنین فضایی که بازار رقابت ها و سعایتها نیز رونق شدید داشت منوچهریِ جوان د، میکوشید تا در بین انبوه شاعران درباری برای خود پایگاهی بیابد و به همگان بفهماند که جوان بودن الزاماً به معنای خامی و کمدانشی نیست و او در عین جوان بودن، در عربیدانی و از عربیدانان چیزی کم ندارد، و در این راه حتی مجبور میشود فردی همچون طاهر دبیر را که به گفتهی مسعود غزنوی از او«جز شراب خوردن و رُعونت دیگر کاری بر نیاید» (بیهقی 1371: 468) بستاید و یا در برابر عنصری درخت تناور این جنگل سرخم کند(نک: منوچهری: 70).
احمد بن حسن میمندی هنگامی که در سال 404 هجری پس از ابوالعباس فضلبن احمد اسفراینی به وزارت محمود غزنوی رسید، دستور داد تا مکاتبات و محاسبات دیوانی که در زمان اسفراینی از عربی به فارسی برگردانده شده بود، دوباره به عربی انجام شود و اسفراینی هم که به سعایت دشمنانش پس از برکنار شدن به زندان افتاده بود تحت شکنجه در گذشت. از آن پس دوایر و دیوانهای دولت غزنوی جولانگاه دبیران و منشیانی شد که شیفتهی زبان و ادبیات عرب بودند.
علاوه بر عوامل سیاسی و دینی که به توسعهی زبان عربی کمک میکرد یکی دیگر از عوامل نفوذ زبان و ادبیات عرب در شعر فارسی، نیاز شاعران مداح به الگوهای از پیش طراحی شده بود و بر همین اساس «مدیحه سرایی از آغاز ادب فارسی به پیروی از شعر عربی معمول شد».(صفا 1367، ج 1، 367) و شاعران ایرانی که در جستجوی حامیان درباری بودند از مدحیههای عربی تقلید می کردند. چنانکه دودپوتا تصریح میکند « ایرانیان این نوع شعر [قصیده]را .... با تصرف و تغییراتی از اعراب اخذ کردند. مختصات تشبیب تغییر کرد تا مناسب خواستههای جدید باشد. شاعر به جای تصویر منازل بیابانی، قصیدهاش را با توصیف زیباییهای بهار یا پدیدههای دیگر طبیعت میآغازید... با وجود این شاعرانی چون منوچهری ، معزی، لامعی و تنی چند دیگر بودند که هنوز به الگوهای شعر عربی وفادار مانده بودند. تعدادی از اشعار آنان همان مشخصات کهن را دارد یعنی بیان آرزوها، دعوت همراهان به توقف در کنار رسم و اطلال ، حرکت مجدد، تاختن در شنهای سوزان ، وصف اسب یا شتر .... و توصیف آسمان پرستاره»
منوچهری و تقلید
• در فهرست پر شمار شاعران مقلد، استاد منوچهری دامغانی وضعیت خاص و متفاوتی دارد. از یک دیدگاه شاعری است مبدع و صاحب سبک و از دیدگاهی دیگر مقلد. او به سبب شیفتگی به ادبیات عرب به تقلید از شاعران عرب روی آورده است. اما آنقدر بر زبان عربی تسلط ندارد که به همان زبان شعر بگوید. از این رو در سادهترین شکل قضیه اسامی شعرای جاهلی و اسلامی را در اشعار خود می آورد و یا با آوردن بیت، مصراع یا عبارتی از قصاید آنان ، عربیدانی یا بهتر بگوییم عربیخوانی خود را به رخ رقبا میکشد. گاهی قصدش از تظاهر به عربیدانی جلب توجه ممدوحی است که خود در زبان و ادبیات عرب دستی دارد و یا از علاقه مندان ادب عرب است.
تأثر منوچهری از شعر عرب به هر دلیل که صورت گرفته باشد در شعر او چند نمود پیدا کرده است: تقلید در محور عمودی قصاید( تقلید از ساختار قصیدهی عربی)، خمریه سرایی، تقلید مضامین و موضوعات، استعمال جملهها و ترکیبات عربی و سرانجام یادکرد شاعران ، اساطیر و عرایس شعر عرب.
زندگی شاعر جاهلی، در شعر او به تصویر در میآمد و به همین دلیل قصیدهی او از پنج بخش اصیل و بنیادی تشکیل میشد: 1- ذکر اطلال و دمن و گریستن بر آن ها / 2- وصف محبوب و یاد ایام خوش گذشته / 3- وصف اسب یا شتر / 4- سفر در بیابان و توصیف مظاهر طبیعی / 5- مفاخره قصیده به مطلع
فغان از این غراب بَین و وای او که در نوا فکندمان نوای او
ساختمان قصیده به شکل زیر است:
1 – شکایت از جدایی و ذکر اطلال و دمن
2 – وصف محبوب ندارد 3 – وصف شتر
4 – سفر در بیابان و توصیف مظاهر طبیعی
5 – مدح ( به جای مفاخره)
جانشین شدن مدح به جای مفاخره حاصل تفاوت دو زندگی یا دو نگاه به زندگی است ؛ مفاخره در زندگی مرد آزاد صحرا و مدح در زندگی شاعر درباری. شاعر مداح به جای بر شمردن فضایل خود ، فضیلتهای ممدوح را میشمارد و به جای مذمت دشمنان قبیلهی خود، دشمنان ممدوح را تحقیر میکند. «خوی دنائت و تملق که به سبب انقیاد از حکّام مستبدّ در آنها[ شاعران درباری] به وجود آمده بود در اشعارشان نیز شروع به تجلی کرد.(دودپوتا 1382 : 55).