شعر چیست؟

شعر محصول احساس و اندیشه و عصاره ی احساس شاعر و مولود مقتضیّات مادی و اجتماعی عصر شاعر است. شاعران در طول تاریخ ادب فارسی، شادی ها و غم ها، شکست ها و پیروزی ها و مسائل روزانه و دردهای عمیق عصر خویش را در شعر منعکس کرده اند. ادبیّات و بالأخص شعر، در تمام سده ها و ادوار شعر فارسی مثل زنجیرهایی به هم متصّل بوده است. در برخی دوره ها این ارتباط مستحکم و در برخی دیگر به دلیل تحوّل شگرف در زبان، فکر، اندیشه و اسلوب بیان، ارتباط کم رنگ و ضعیف به نظر می رسد؛ آن چه مهم است ارتباطی است که همیشه بوده و هست.

       بزرگان ادب فارسی تعریف های مختلفی از شعر و شاعری داشته اند، برخی آن را زینت عالم، و برخی وحی و الهام تلقّی کرده اند و آن را سخنی دانسته اند که از عمق جان و دل بر می خیزد و لاجرم بر دل می نشیند:


شعر و عرش و شرع از هم خاستند         تا که عالم زین سه حرف آراستند

(عطّار)

شعر اگر وحی است، محتاج سخن فهمان بود     چون ممیّز در میان نبود، چه سود از امتیاز؟

(کلیم کاشانی)

شعــر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل   شاعر آن افسونگری کاین طُرفه مروارید سُفت

شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب    باز بر دل ها نشیند هرکجا گوشی شنفت

(بهار)

      به تعبیر «بهار» و برخی دیگر از بزرگان ادب فارسی، شعر آن است که بی اختیار در وجود شاعر جوانه زند؛ شعر بازتاب روشنایی صمیمانه ای است که از آیینه ی صاف و روشن شاعر خبر می دهد. اگر شاعر با خود روراست باشد، سروده هایش به مثابه ی آیینه ای مکنونات وی را منعکس خواهد کرد و بیانگر عاطفه و احساس اصیل سراینده خواهد بود. گویندگانِ چنان اشعاری به جای آن که شعرساز باشند، به معنای واقعی شاعرند. چنین شعرهایی منفعل و هیجان برانگیزند و تا حدّ اعجاز بر روح و روان مخاطبان تأثیر می گذارند. درست به همین دلیل است که هنگام خوانش بسیاری از اشعار ـ مخصوصاً اشعاری که برخاسته از عاطفه و تخیّل است ـ بین خود و سراینده نوعی همدلی و پیوستگی عمیق احساس می کنیم؛ به نحوی که گاه چنان می انگاریم که این شعر را خودمان گفته ایم یا کاش خودمان می گفتیم.


بخشی از مقدّمه ی کتاب «از یاد تا فریاد» تألیف و تدوین مسروره مختاری



 

اهلیّت شنودن

عرصه ی سخن، بس تنگ است!

عرصه ی معنی فراخ است!

از سخن پیش تر آ، تا فراخی بینی و،

عرصه بینی!

هنوز ما را اهلیّت گفت نیست!

کاشکی، اهلیّت شنودن بود!

(شمس تبریزی)

 

حُسنِ دلجو : در وصف پیامبر اکرم (ص)


 

سوره ی واللیل خواندم،  وصفِ  گیسوی  شماست  

والضّحی خواندم،  سراسر نسخه ی روی شماست


صَرف◦ صَرف◦ از سوره ی یوسف فروجستم شبی

ذرّه ای  از  آفتـــاب حُسنِ  دلجــوی شماست


پایه پایه  تا به سویِ  قابِ  قوسین آمدم

چون نظر کردم صفات طاق ابروی شماست


آن روایت ها که می گویند از خُلقِ عظیم

دفتر اخلاق خواندم سر به سر خوی شماست


از سروده های مرحوم شیخ احمد مختاری

دانش حیرانی نادانی است.


«حیرت» ششمین مرحله از مراحل سیر و سلوک، وادی کمال انسانیّت، عصاره ی سیر و سلوک و جمع بین طریق و منزل است. از آن جا که شعر عطّار بعد از شعر سنایی دومین اوج شعر عرفانی است و عطّار نیشابوری اولین کسی است که با امعان نظر و باریک اندیشی های عرفانی خویش حقیقت وجودی هفت وادی سیر و سلوکِ طریقت را مطرح نموده است؛ در این جستار بررسی ششمین وادی سلوک و جلوه های آن و همچنین تأثیر حیرانی در خلق آثار و تلوّن و کمال و جمال آثار ایشان مطالعه شده و نقش کلیدی و اساسی حیرانی در ابدال و وصول معنوی عارف مورد بررسی قرار گرفته است. عطّار به طور کلّی از دو نوع حیرت (محمود و مذموم) سخن گفته است. وی حیرت در ذات خداوند، حیرت ناشی از شکّ و تردید و جهل و نادانی و حیرت فلاسفه و استدلالیان را مذموم، و حیرت در جمال جمیل الهی را والاترین نوع حیرانی دانسته است. به اعتقاد عطّار، معرفت گم شده ی سالک است، هرچه بندگی بیش تر باشد، حیرانی سالک نیز قوی تر است، امّا جدایی و افتراق کثرات هیچ گاه به وحدت نمی رسد و عاقبت حیرانی، حیرانی و دانش حیرانی؛ نادانی است.


کلیدواژه ها: عرفان، عطّار، حیرانی.


نکته: این مقاله به عنوان مقاله ی برتر همایش «عرفان در ادبیات فارسی» گچساران 93، معرّفی و در مجموعه مقالات همایش منتشر شده است.

عناصر سوررئالیستی در داستان «ملکوت» بهرام صادقی


«بهرام صادقی» یکی از داستان­ نویسان موفّق و بسیار مؤثّر در عرصه­ ی داستان­ نویسی معاصر است. داستان های کوتاه وی در مجموعه­ ی «سنگر و قمقمه های خالی» و داستان بلند«ملکوت» نشان از ذوق و توانایی سرشار او در هنر داستان ­نویسی دارد.این داستان، داستانی فلسفی و سرشار از عناصر سوررئالیستی  است. در این مقاله، مهم ­ترین جلوه­ های عناصر سوررئالیستی (بخصوص در ملکوت) مورد بررسی قرار گرفته است. با مطالعه در داستان­ ها و سروده ­های این نویسنده موضوعاتی از قبیل اهمیّت دادن به ضمیر ناخودآگاه، استفاده از زبان طنز، تکیه بر حالات و تجربیّات شخصی، استفاده از زبان رمز و ابهام، اهمیّت دادن به عشق و ناکارامد دانستن عقل، برتری دادن به نیروی وهم و خیال و در نهایت پرداختن به مفاهیم متناقض از مهم ­ترین عناصرسوررئالیستی تشخیص داده شد. حاصل سخن آن که نویسنده با این داستان برآن بوده است بین مرگ و زندگی تعادلی ایجاد نماید و یادآور شود، که مرگ و زندگی لازم و ملزوم هم هستند.

 

 

کلید واژه ها: بهرام صادقی، ملکوت، عناصر سوررئالیستی.

 

 نکته: این مقاله در مجله ی «آینه ی ادب» ارومیه، شماره پاییز 91 منتشر شده است.