از زنده یاد قیصر امین پور


 یک روز از باغبان شهرم پرسیدم:

اینگونه با شتاب چه می کاری؟

خندید با دو چشم هراسان گفت:


تازه نهال نو ثمرم را

          محصول عمر خود پسرم را

 ********************

... فرزندم

رؤیای روشنت را 

دیگر برای هیچ کسی بازگو مکن!

حتی برادران عزیزت

میترسم

شاید دوباره دست بیندازند

خواب تو را

در چاه ...

******************

...از بد بتر اگر هست

این است

اینکه باشی

در چاه نابرادر تنها

بی که یوسف باشی...

******************

... راستی آیا

کودکان کربلا، تکلیفشان تنها

دائماً تکرار مشقِ آب! آب!

مشقِ بابا آب بود؟


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.