جلوه های عرفانی خطابۀ غدیر خم در کلام مولانا جلال الدّین محمّد بلخی

با وجود آن­که پیرامون خطبۀ غدیر و مرد تکرارناپذیرِ تاریخ، حضرت علی(ع)، تاکنون کتاب ­های گرانسنگ و مقالات فراوانی به نگارش درآمده ­است، اما هنوز هزاران راز کشف نشده وجود دارد. سخنانی که در خطبۀ غدیر در شأن و منزلت حضرت علی(ع) توسّط پیامبر اسلام(ص) بیان شده، زمینۀ مساعدی را برای شاعران عارف فراهم آورده ­است، تا بتوانند بسیاری از مفاهیمِ عرفانیِ مندرج در این حدیث را، سرلوحۀ مباحث عرفانی خود قراردهند. مولانا جلال­الدّین محمّد بلخی از شاعران سرآمد در این زمینه است که توانسته­ است با قالب ­ریزى ادبى غدیر، مبانى اعتقادى آن را بیان کند‏ و در نشر و تداوم پیام غدیر سهم بزرگی داشته­ باشد.‏ از آن جا که این خطابه سرشار از عرفان و معرفت است، این مقاله به چند جلوۀ عرفانی شاخص (ولایت، انسان کامل، علم شهودی و اتّحاد جان­ های اولیا) در کلام مولانا پرداخته ­است. تجلّی ولایت در آثار مولانا یکی از صدها و هزاران جلوۀ پر­جاذبه از خطبۀ غدیر است. مولوی از مریدان و دلدادگانِ امام علی علیه­ السّلام، و به فضائل و مناقب آن حضرت به خوبی واقف است و آن حضرت را نور الهی، مظهر ولایت الهی، دانای علوم غیبی، سرمنشأ خوبی ­ها و مزیّن به صفات حمیده، نمونۀ اعلای انسان کامل، صاحب مکاشفات و مشاهدات عرفانی و پیشوای سالکان طریقت معرّفی کرده­ است.  


* این مقاله، در مجلۀ علمی و پژوهشی عرفان اسلامی (بهار 1395) منتشر شده است.


سیمای جامعۀ آرمانی و انسان آرمانی در خطبۀ غدیر خم

آرمان­خواهی یکی از مباحث مهم جامعه­شناسی است. اغلب انقلاب­ ها در جهت تبیین اهداف خود، دربارۀ آرمان­خواهی و ایدئولوژی عقیدتی نظریه‌پردازی کرده و به مطالعه پرداخته‌اند. پیشینۀ آرمان‌خواهی در حکومت اسلامی، به صدر اسلام می‌رسد که مسلمین برای ایجاد یک آرمان­شهری اسلامی تمرین و تکرار داشته ­اند؛ اما در حوزۀ تفکراسلامی، هنگامی که از گرایش آرمانی سخن می­ رود، تشیّع مقامی ویژه دارد؛ زیرا چنین گرایشی به مفهوم امید به آینده ­ای درخشان توأم با عدالت اجتماعی در جوهر اعتقادات شیعه نهفته است. خطبۀ غدیر یکی از منابع ناب و متعالی اسلام است که تأمّل در مفاهیم گرانسنگِ نهفته در این خطابه، الگویی شایسته در اختیار جوامع بشری قرار می‌دهد تا بتوانند به جامعۀ آرمانی یا مدینۀ فاضلۀ خویش نزدیک‌تر شوند. در این پژوهش با بهره‌گیری از روش کتابخانه‌ای و مطالعه در آثار معتبر، سیمای جامعۀ آرمانی و انسان آرمانی بررسی شده است. حاصل سخن این‌که، اعتقاد قلبی به ولایتِ خدا، پیامبر و امامان، اصل اساسی برای نیل به جامعۀ آرمانی است. پیروی از دستورات و برنامۀ جهان شمول دین مبین اسلام، داشتن ایمان و تقوای الهی، دوری از شرک، دفاع از حق، مبارزه با کفر و عناد و دشمنان دین، دوری از تبعیض و نفاق، اجرای عدالت و... مهم‌ترین مؤلفه‌های رهبر و مردم یک جامعۀ آرمانی است و حکومت امام علی(ع) نمونۀ تمام عیارِ یک حکومت آرمانی است و سیمای آن حضرت در خطابۀ غدیر، با ویژگی‌هایی که نبی مکرم اسلام بر ایشان برشمرده‌اند: داشتن ایمان، تقوا، تسلیم در برابر خدا، اخلاص، برخورداری از علم شهودی، شجاعت، عدالت و... ـ الگویی منحصر به فرد از سیمای انسان کامل و آرمانی است.      



نکته: این مقاله در مجموعه مقالات اولین کنفرانس بین المللی مطالعات اجتماعی فرهنگی و پژوهش دینی غدیر (رشت- 30 اردیبهشت 1395) منتشر شده است.

من راه نشین و دیوانه در دیوان حافظ...

یکی از مهم ترین بحث ها و مقوله های عرفان اسلامی، بحث در رابطه با «انسان» و جایگاه وی در جهان هستی است. انسان در جهان بینی عرفانی محی الدین بن عربی،«کلمه ی فاصله ی جامعه» یعنی شکل تفصیل یافته و جامع و دربردارنده ی تمام هستی است. به تعبیر دیگر، انسان عالم کبیر و جهان، عالم صغیر است.

     مطالعه در سروده های حافظ نشان می دهد که انسانِ دیوان حافظ، انسانی است که مقام اسطوره ای یافته و سمبل عشق و وفای به عهد است؛ همو که بر عهد الست پایبند مانده و بار امانتی را بر دوش کشیده است که کوه ها و آسمان ها از پذیرفتن آن ابا داشته اند.

          ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت    با منِ راه نشین باده ی مستانه زدند

       آسمان بار امانت نتوانست کشید     قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند

      وقتی حافظ از «من راه نشین» و «من دیوانه» سخن می گوید، در حقیقت از انسان کاملی یاد می کند که به مرتبه ی عقلی فراتر از عقلِ مدّعیان، رسیده است؛ منِ راه نشینِ وی انسانی است که اهل ایمان و عمل است، اما اهل زهد و جمود فکری نیست. منیع الطبع است اما گران جان نیست. عاشق آزاده­ ای است که در شعله ی عشق چنان سوخته است که سراسر وجودش به رنگ معشوق در آمده است. به قول مولانا:

جنون عشق بِه از صد هزار گردن عقل     که عقل دعوی سر کرد و عشق بی‌سر و پاست

هر آنک سر بُوَدَش بیم سر همش باشد    حریف بیم نباشد هر آنک شیر وغاست

رود درونه ی سمّ الخیاط رشته ی عشق     که سر ندارد و بی‌سر مجرّد و یکتاست

قلاوزی کُنَدَش سوزن و روان کُنَدَش       که تا وصال ببخشد به پاره‌ها که جداست

حدیث سوزن و رشته بِهِل که باریکست      حدیث موسی جان کن که با ید بیضاست

حدیث قصّه ی آن بحر خوشدلی‌ها گو       که قطره قطره ی او مایه ی دو صد دریاست

چو کاسه بر سر بحری و بی‌خبر از بحر    ببین ز موج تو را هر نفس چه گردش هاست


       حافظ ضمن یادکرد از مقام و منزلت والای انسانی، با تأسف و تأثّر و لحنی حسرت بار، از گم شدن انسان و انسانیّت داد سخن می دهد:

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی!   دل زتنهایی به جان آمد، خدا را همدمی!  

آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست     عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی

      براستی حافظ از نظر عظمت اندیشه در تاریخ تفکر انسانی، یگانه، بی­ مانند و دارای غنای فکری مختصّ خود است. کسی است که در آن عصر پر التهاب اندیشه و هنر، شهری آرمانی را تصویر می کند: شهری خالی از دروغ و تزویر که انسان گل سرسبد آن باشد.  زبان حافظ زبان دل و عشق و محبّت است و او خود نشانه ی تمام عیار انسانی عاشق؛ از این رو انسانی را که در اشعار خود به تصویر می کشد، عاشقی است آزاده، لبریز از شور و سرور که با گام های بلند اندیشه،اخلاق، صداقت و انسان دوستی و خیرخواهی، به جهانی برتر و شایسته تر قدم می­ گذارد. انسانی که وی معرّفی می کند، انسانی است آرمانی، فارغ از فساد های اجتماعی.  انسان او در مسیر اخلاق، انعطاف و میانه روی حرکت می کند به دور از تعصبات مذهبی ، طبقه ای و ... . در قاموس او جایی برای اذیت و آزار، خودپرستی، ریا، کبر و نخوت وجود ندارد.

                      مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن      که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست