«شعر، رقص است و سخن گفتن در بارهی آن یعنی چگونگی توجه به گام ها. من به صراحت می گویم که دوست دارم برقصم و ابداً اهمیت نمی دهم که گام هایم را بشمرم، زیرا به محض اندیشیدن دربارهی آنچه می کنم، توازنم را از دست می دهم. شعر، رقص با کلمات است. بار دیگر آن را تکرار می کنم. رقص با همه ی اعضای بدن، با همه ی خلجان های درونی، ارادی و غیرارادی، با همه ی اجزای آشکار و پنهان تن، با همه ی آرزوهای ممکن و ناممکن و پیش بینی های معقول و نامعقول».
کسانی که نثر می نویسند- از قبیل داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه- با هیچ مشکلی روبه رونمی شوند. اینان به طور طبیعی راه می روند و با شیوه ای حساب شده و منطقی، قلم را به روی کاغذ به حرکت درمیآورند و در پیادهروهایی که خاص پیادگان است قدم برمیدارند. اما شاعران، رقص وحشی را اجرا می کنند که در آن رقصنده از پیکر خویش و نیز از آهنگ تجاوز می کند تا این که خود به صورت آهنگ درآید. من شعر می گویم ولی نمیدانم چگونه. همچنان که ماهی نمی داند چطور شنا می کند و گنجشک آگاه نیست چگونه می پرد.» نویسندگان متن های علمی و تاریخی، معمولاً ساختارهای دستوری و قراردادهای نحوی زبان را پاس داشته و حفظ کرده اند اما شاعران برای آفرینش سخن نو، پیوسته در پی شکستن این قراردادها و گریختن از این هنجارهای معمول زبان بوده اند.
زبان شعر و زبان نثر علیرغم وجوه اشتراکشان در استفاده از کلمه و همانندیشان در شکل نوشتاری، همچنان به عنوان دو مقوله ی ادبی متمایز قابل تفکیک اند. وجه تمایز زبان شعر و نثر را از دو جهت می توان بررسی کرد: نخست اختلاف در ساختار؛ دوم تمایز در معنا و مقصود. وجه تمایز نخست (اختلاف ساختاری) زبان شعر و نثر در چند محور: واژگان، موسیقی، صرف و نحو، خیال، ایجاز، ابهام (تأویل پذیری) و عاطفه قابل بررسی است. با این تعریف در شعر، منطق شعر و در نثر، منطق نثر حاکم است.
رمان «پل معلّق» اثر محمدرضا بایرامی یکی از آثار موفق در حوزه ی ادبیات داستانی (دفاع مقدس) است که از اقبال شایان توجهی برخوردار بوده است. تحلیل ساختار و بررسی ریخت شناسی این اثر به منظور ارایه ی الگوی ساختاری آن، یکی از ضروریات پژوهش در حوزه ی ادبیات پایداری است. با توجه به تناسبی که بین ویژگی های این رمان، با دیدگاه های پراپ وجود داشت، این جستار، ساختار روایت را بر اساس دیدگاه نظریه پرداز یاد شده مطالعه کرده است. پژوهش حاضر نشان می دهد که: 1.الگوی ریخت شناسی پراپ اگر چه برای حکایت های فولکلوریک بسیار مناسب است، با این حال در تحلیل رمان «پل معلق» نیز الگویی مفید و کارآمد است. 2.داستان های امروزی علیرغم این که محتوای متفاوت دارند، اما به طور نسبی از ساختار مشترکی الگو می گیرند3. مطابق با آنچه که پراپ مطرح کرده است از سی و یک خویشکاری پراپ حدود بیست و چهار خویشکاری در رمان «پل معلق» وجود دارد . 4.از هفت حوزه ی کنشی پراپ، شش کنشگر در داستان «پل معلّق» وجود دارد و قابل انطباق با نظر پراپ است.
متن کامل این مقاله در مجموعه مقالات یازدهمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی شهریور 1395 منتشر شده است.
• در میان مکاتب ادبی گوناگون، مکتب ساختار گرایی بیشترین توجه خود را به روایت معطوف کرده و به پژوهش های گسترده ای دست زده است. ساختارگرایی در بررسی داستان شناختی انقلاب بزرگی پدید آورد. بنیان گذاری علم ادبی کاملا جدیدی به نام روایت شناسی یکی از محصولات اساسی این انقلاب بود؛ که ولادیمیر پراپ، برمون، آ.ج. گریماس لیتوانیای، تزوتان تودوروف بلغاری، ژرار ژنت، کلود برمون و رولان بارت فرانسوی از چهره های نامدار آن به شمار می روند.
ادامه مطلب ...رومن یاکوبسن در اکتبر 1896 در مسکو به دنیا آمد. تحصیلات خود را در مؤسسه زبان های لازارو آغاز کرد و در سال 1919 در رشته ی زبان شناسی تاریخی و تطبیقی دانشگاه مسکو به پایان رسانید. او یکی از بنیانگذاران حلقه ی زبان شناسی پراگ بود که از سال 1925 به بعد فعالیت خود را آغاز کرد یاکوبسن سال های 1920 تا 1939 را در چکسلواکی سپری کرد و در دهه ی سوم قرن حاضر استاد ممتاز فقه اللغه روسی و ادبیات کهن چک در دانشگاه ماساریک چکسلواکی شد. جنگ جهانی دوم او را به اسکاندیناوی کشانید در سال 1941 به آمریکا رفت و در مدرسه عالی علوم انسانی نیویورک و سپس در دانشگاه کلمبیا به تدریس زبان شناسی پرداخت. در سال 1949 با سمت استاد استادان در دانشگاه هاروارد به تدریس زبان و ادبیات اسلاوی و زبان شناسی همگانی مشغول شد و از سال 1957 در انیستیتو تکنولوژی ماساچوست نیز به تدریس و پژوهش پرداخت. یاکوبسن درژوئیه 1982 در 86 سالگی دیده از جهان فرو بست.
ادامه مطلب ...بنا به تعریف «ژرار ژنت» فرانسوی، بینامتنیّت عبارت است از «کاربرد آگاهانه ی متنی در متن دیگر. خواه به گونه ای کامل، یا چونان پاره هایی.» در حقیقت، بینامتنیّت اندیشیدن در اندیشه های دیگران، به رسمیّت شناختن حضور دیگری در متن، قایل شدن به وجود تکثّر و ردّ تک گویی است.
استفاده از نظریه ی ادبی، یکی از ابزارهای مهم و اساسی در تحلیل متون ادبی است. مطالعه ی متن بر اساس نظریه ی ادبی، روشی نظام مند و منسجم در اختیار پژوهشگر قرار می دهد تا از افقی خاص به آثار بنگرد و بیش از پیش با استعدادها و قابلیّت های متن آشنا شود. برخی از نظریه های ادبی، نگاه تک صدایی به آثار را به چالش کشیده اند، مطالعه در غالب پژوهش های انجام شده، بیانگر این حقیقت است که مؤلّفان در محدوده ی شرحِ برخی از قسمت ها و توضیح واژه ها و ذکر برخی صنایع ادبی باقی مانده اند و در بیش تر موارد برای آثار، هویّتی مستقل قایل شده اند. تغییر در نوع نگاه و خوانش آثار مخصوصاً آثاری که در نوع خود آغازگر و نقطه ی شروع یا اوج یک نوع ادبی بوده اند؛ ما را با جایگاه واقعی آن آثار و اهمّیّت آنها بیش از پیش آشنا می کند و این آثار را از حالت تک صدایی بودن درمی آورد و هویّت واقعی آنها را به درستی می نمایاند.