در سال 1331 چندین مجموعه شعر نو منتشر شد، که دو مجموعه از این میان به لحاظ نوآوری در شکل و محتوا، و عمق و پختگی و شور و حال، برتری چشمگیری نسبت به دیگر مجموعه ها داشت. این دو مجموعه، «خاکستری» و «شعله ای پرده را برگرفت و ابلیس به درون آمد»، از آثار هوشنگ ایرانی است. مزیت این دو مجموعه؛ تحول زبانی است.
قابل توجه ترین اتفاق در عرصه ی شعر نو، در سال 1332، چرخش سهراب سپهری از زبان نیمایی به زبان هوشنگ ایرانی است. اهمیت این اتفاق در این بود که در آن سال ها، متأثرین از نیما فراوان بودند، ولی کسی که به زبان شعر هوشنگ ایرانی و زیبایی شناسی او وقوف یابد چندان نبود. سپهری تنها شاعر متأثر از درک ایرانی بود که زبان او را تا حد چشمگیری تکامل بخشید و این سخن بدین معنی است که اگر استعداد درخشان و پشتکار سنجیده ی سپهری نبود، با وضع آشفته و و زندگی رقت انگیزی که ایرانی پیدا کرده و شعر را رها کرده بود، یکی از ظریف ترین و پر ظرفیت ترین دست آوردهای شعر نو، نیمه کاره و ناقص رها می ماند. (نقل از کتاب تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی ج1)
نمونه ای از شعر هوشنگ ایرانی
عصیان خاموش
حیات مرا مرداب های بی پایان فراگرفته است
و شکنجه ی ریاها و پستی ها از هیچ سو مرا آرام نمی گذارد
صحرای جستجو را اقیانوس های سراب فرو برده است
و اشک های تمساح تهی ها پل ها را یک به یک سرنگون می سازد
اما، با اینهمه ایستادگی خواهم کرد
و آن هنگام عظیم را انتظار خواهم کشید
ای سرود تنهایان!
ای رنج رهاننده!
با تو ایستاده ام و باتو فرو خواهم افتاد
بگذار سنگینی کوه ها هرگز مرا رها نکند
و نفس سپید مردگان طوفان ها را خاموش سازد
بگذار جادوی ابوالهول همچنان ناگشوده ماند
و عصیان آنتیگون در دخمه ها نابودی پذیرد
من از پای نخواهم نشست
و هنگام آخرین را انتظار خواهم کشید
ای سرود تنهایان!
ای رنج رهاننده!
با تو ایستاده ام و با تو فروخواهم افتاد.
تحلیل گفتمان انتقادی که نخستین بار درسال1979هاج وکرس آن را مطرح کردند، از رهاوردهای تفکّر پسانوگرایی است که ریشه در آراء میشل فوکو دارد. این رویکرد زبانشناسی معتقد است که عواملی همچون بافت تاریخی، روابط قدرت و سلطهی نهادهای اجتماعی و فرهنگی و ایدئولوژیکی، متن یا صورت زبانی ومعانی جدید را به وجود می آورند.(آقاگل زاده، تحلیل گفتمان انتقادی، مقدمه)
تحلیل گفتمان انتقادی درصدد آن است که نشان دهد چگونه صاحبان قدرت درجامعه-قدرت حاکم یا قدرتهای پنهان-از طریق ابزارهای خاص بهویژه رسانههای جمعی واز جمله روزنامهها-که در همهی دورهها در شکلگیری افکار جامعه نقش مؤثّر دارند-و همچنین با کارکردهای گوناگون زبانی به گونه ای عمل کنند که سیاستهایشان درمیان مردم کاملاً مشروع جلوه کند و ضعف ها وکاستیها بسیارکمرنگ یا نادیده انگاشته شوند و بدین ترتیب در طیّ زمان ایدئولوژی موردنظر آنها از طریق گفتمانهای موردنظر و از طریق نهادهای مختلف اجتماعی در جامعه رسوخ نماید و مردم آنها را بدون هیچ مقاومتی بپذیرند و با اهداف قدرت حاکم همسو شوند.
ساختارهای گفتمانمدار مؤلّفههایی است که از طریق آنها دیدگاههای فکری و اجتماعی یا ایدئولوژیکی یعنی همان عقاید و ارزشهای نظاممند که در کلّ جامعه یا در بخشهایی از آن حاکم است، به صورت کارکردهای فکری-اجتماعی جلوه میکنند. این ساختارها در نظریّه هاج وکرس(1979)و فاولر(1991) عبارتند از: 1- انتخاب لغات وتعبیرات خاص(نامدهی)2- فرایند اسمسازی3-به کارگیری مجهول در برابر معلوم و یا برعکس4- بهرهگیری از الگوهای متفاوت جمله.
انواع ادبی در ادبیات ما به طور کلی عبارت است از: ادبیات حماسی، غنایی و تعلیمی، و با اندک تسامحی ادبیات نمایشی در چند دهه ی اخیر.
حماسه نوعی شعر داستانی است که کاملاً جنبهای آفاقی (Objective) دارد، نه انفسی (Subjective) و در این نوع، هیچ گاه هنرمند از «من» خویش سخن نمیگوید و از همین رهگذر است که حوزة حماسه بسیار وسیع است و در خلال حماسه تصویر تمدن یک ملت را، در مجموع، با تمام عادات و اخلاق، به خوبی میتوان مشاهده کرد؛ حتی قوای طبیعی و غیرطبیعی مؤثر در تکوین آن ملت در حماسه نمودار است.
قدیم ترین حماسه ها عبارتند از:1. گیل گمش 2. مهابهاراتا
1. گیل گمش
گیل گمش از اسطورههای قدیم بابلی است که احتمالاً ۳۵ قرن پیش سروده شدهاست. یکی از حماسههای کامل و ادبی تاریخ باستان و کهنترین حماسهی موجود در تاریخ جهان است. قهرمان اصلی این داستان موجودی است که دوسوم وجود او جنبهی الاهی دارد و فقط یک سوم وجود او آدمیزاد است. او در اواسط هزارهی سوم پیش از میلاد در شهر باستانی «اروک» ستمگرانه فرمانروایی میکرد. او در مقام یک انسان و به عنوان نمادی از هر فرد جامعهی بشری دارای اعتبار است. این داستانها از پنج پاره سرود تشکیل شده است: «گیلگمش و گاو آسمانی»، «مرگ گیلگمش»، «گیلگمش و آگا پادشاه کیش»، «گیلگمش و سرزمین زندگانی» و «گیلگمش، انکیدو و جهان مردگان» سه سرود آخر را حماسهی گیل گمش مینامند. «انکیدو» موجود انسانگونهای بود که خدایان او را با خوی جانوری آفریدند تا همطراز گیلگمش باشد و گیلگمش نیروی خود را صرف درگیری با او کند و دست از ظلم و ستم بر دارد. اما سرانجام پس از درگیریهای فراوان، آن دو تبدیل به دو دوست بسیار نزدیک میشوند. اما طی سلسله حوادثی گیلگمش دوست خود را از دست میدهد در سوگ او دچار ناآرامی میشود و اندیشهی مرگ سبب میشود به جستوجوی راهی برای جاودانگی برود. پس به جستوجوی نیای بزرگ خود، اوتنا پیشتیم، میرود زیرا او به زندگانی جاوید رسیده است. سرانجام پس از سختیهای بسیار او را مییابد. «اوتنا» راز زندگی جاوید خود را، نقشی میداند که در طوفان بزرگ در نجات موجودات زنده ایفا کرده است. «اوتنا» از «گیلگمش» میخواهد سرنوشتی که خدایان برای انسان نوشتهاند را بپذیرد و چون او راضی نمیشود، به او گیاهی در ته دریا را توصیه میکند. «گیلگمش» گیاه را مییابد اما ماری آن را میدزدد و سرانجام «گیلگمش» با ناامیدی به قصر خویش بازمیگردد و به این نتیجه میرسد که درد مردن را جز با شادمانه گذراندن عمر نمیتوان درمان کرد و چون نمیتوان جسم را جاودان کرد باید روح را جاودانه ساخت و به دنبال نام نیک رفت. حماسهی او به دستور خودش و برای عبرت آیندگان بر سنگ نوشته میشود. حماسهی «گیلگمش» از نخستین تفکرات فلسفی در باب مرگ به شمار میآید که به سبک حماسی بیان شده است.
2. مهابهاراتا
پس از «گیلگمش» حماسهی دینی مهابهاراتا یکی از کهنترین مجموعههای شعری جهان است که تنها سرودههای زرتشت را همزمان یا کهنتر از آن دانستهاند. در این مثنوی نبردهای بزرگ میان فرزندان «بهارات» بازگو شده است. «مها» به معنی بزرگ و «بهارات» به معنی هند است. این حماسه به طور نمادین تحول درونی بشر و بشریت را در طول زمان تصویر میکند. در این کتاب داستانهای گوناگونی آمده است. مهمترین داستان آن جنگ میان خانوادهی «kuru» و «pandu» است و پادشاهی به نام «کریشنا» که به پایهی تقدس رسیده است و می کوشد تا آن دو را با هم آشتی دهد. در این کتاب اشاراتی به ایران و ایرانیان نیز وجود دارد. این حماسه نه تنها نشاندهندهی مبارزهی بشریت در جریان تحول طبیعت است بلکه مظهر پیکار درونی هر فرد نیز هست. «کریشنا» نقش راهنمای درونی و شعور آگاه برای هر انسانی را ایفا میکند. کوتاه سخن این که: این اثر نام سروده صدها شاعر نام و نشاندار در زمانهای مختلف است که بهوسیله ویاسه جمع آوری شده است. در این حماسه سخن از پهلوانان و پیروزی رجال مذهبی از قبیل کریشنا و آرجونا است.
دایر به وفات حضرت رقیّـه (س)
بیر اوچ یـــاشیـندا قیز نئجــه شیرین زبان بالا
بولبول کیمی گولوندن اولوبدور جدا اؤلوب
نیسگیللی جان وئروبدی، اؤلنـده دئیوب آجـام
معلـــوم اولور آجینــدان اؤ بخـت قرا، اؤلوب
چؤخ آرزو ائدوبدی جوان قارداشیین اؤ قیز
قلبیـنده داغ اکبـــر گلگون قبا اؤلوب
قویموش باشینون آلتینــا بیر خشت پاره سیــن
زینب چکوبدی اوستـونه بیر بوریـا، اؤلــوب
غسّــاله گلــدی غسـل وئره آغلادی دئـــدی
گویا وئـروبله بو قیـــزا زهــر جفــا، اؤلــوب
یا زهریلن اؤلـوبـــدی ویا چـوخ ویـروبدیلار
چؤخ ظلم ائدوبدی بو قیــزا شمر دغا، اؤلوب
لای لای گفتن حضرت زینب بعد از وفات رقیّه (س)
طناب ظلمـــه قولی باغلا نان، بــالام لای لای
دانیش منیله بالا چؤخ شییرین زبانیـــدون
منیله همدمیدون مهربـان، بـالام لای لای
خرابه ایچـره وئره ن جان اؤلن زمانینـــده
یانیندا بیر کسی هئچ اؤلمییان، بالام لای لای
بو نیسگیلون اورگیمده ن رقیـّه جان گئتمه ز
جنازه سی قوری یئرده قالان، بـــالام لای لای
بو باغلو قوللاریوا اؤلمیین بیبون قوربان
جهاندا داغ غمـــه داغلانابیون، بالام لای لای
وطن، وطن دئدون امّا که گئتمه دون وطـنه
خرابه گوشه سین ائتدون مکان، بالام لای لای
گئجه قولاقیمه بیر سوز دئدون یانار قلبیم
بو نیسگیل اؤلدی منه هر زمان، بالام لای لای
دئدون که عمّه قولاق وئر منیم وصیّتیـمه
بو گئجه اؤلمه گیم اؤلدی عیان، بالام لای لای
اگر یــــزید کفن گوندره قبول ائلمه
قبول ایلمــه دیـــم ناتوان، بــالام لای لای
دئدون منه کفن ایله، بو کهنـه پیرهنی
غریبه چون کفــن اؤلماز آلان، بالام لای لای
نه قارداشیم نه آتام وار مزاریمی قازسون
منی مزاریمه یؤخ دور قویان، بالام لای لای
دئدون که عّمه منیم قبریمی قازارسان اوزون
یانار بو سؤزلرووه هر مکان، بالام لای لای
دئدون که قویما قویا شامیــان مــزاره منی
بیزه شمادت ائـدوب شامیان بالام، لای لای
دئدون که اکبـر آدین باش داشیما یاز عمـّه
مــزاریمه اؤلا آدی نشان، بالام لای لای
یازار سنین غمووی شاعران چو مختـاری
اؤخورغمینده یانان نوحه خوان، بالام لای لای
شعر از: مرحوم شیخ احمد مختاری