شتابِ عمر

 

جانا شتاب دارد گویا که جان عمرم!  /  در  فصل نوبهاران دیدم  خزان  عمرم

یک دم به غم گذشت و روز دگر به فرقت/ در حیرتم چه دارم تا این زمان عمرم؟!

بس سعی ها نمودم نامد مراد حاصل / تیری به آن نَجَست آه، از این کمان عمرم

فریاد  بارالها  از  روبهان رنگین! /  زرد است روی سرخ و چون ارغوان عمرم

بس ناصحان بگفتند «مسرور» باش و بی غم / رو رو، که غم گرفته ست تاب و توان عمرم


**************


ساقی  ز می نابت، گه شاد و گهی زارم /  گه غرق به غم ها و گه بیدل و هشیارم

از باده و مستی ها کم گو که در این مجلس / از بی خبران بالله، رنجور و دل آزارم

هر تیر بلایت را آتش زن این دل کن /  مجنون ره عشقم، آسوده ز آزارم

دورم نکن از کویت گم گشته رهم جانا / ز عشاق جدا مپسند، دیگر چه طلب دارم؟



نظرات 1 + ارسال نظر
رسول ایرانی سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 07:14 http://www.saahayol.blogfa.com

دورم نکن از کویت گم گشته رهم جانا / ز عشاق جدا مپسند، دیگر چه طلب دارم؟
.......................................

سپاس
یادتان از خیل دلدادگان حضرت دوست گم مباد!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.