کلاغ در اساطیر

کلاغ در فرهنگ و ادبیّات ما نام های متعدّدی دارد، از قبیل: زاغ، کلاغ، ابو حاتم، ابوریدان، غراب البین، ابوالشوم و ... . غراب مظهر سیاهی و شئامت و حذر کردن و کراهت منظر است. 

عالمی زاغ سیاه و نیست یک باز سفید / یک رمه افراسیاب و نیست پیدا پور زال


       کلاغ مانند همه ی پرندگان سیاه، در قصّه های غربی و شرقی نماد هوش و فراست است و آن چه از قدرت و اختیارش در تعیین سر نوشت مردمان گوید؛ دالِ بر هوشیاری اوست.کلاغ مقام اوّل از مراحل سیر و سلوک در آیین مهر است. این مقام ، مقام خدمتگزاران مهرابه بوده است، که می خواستند، در زمره ی پیروان در آیند، و تحت نظر پدر مقدّس به جرگه ی مؤمنان پذیرفته شوند. اینان ناگریز از انجام یک رشته مراسم و تشریفات به نام کُروینا corvina ، کُراسی نا ساکرا corasina-sakera  بودند که بعد از پایان مراسم پدر مقدّس آنان را کلاغ مقدّس خطاب می کرد . این نشان آن بود که مقامشان رسمی شده است. اینان ملبّس به پوشش کلاغ می شدند و از صدا و حرکات کلاغ تقلید می کردند. در واقع این پایین ترین مقام و در عین حال آغازگر همه مقام ها در آیین میترا بود.

       هنگامی که طوفان نوح آرام شد، حضرت نوح کلاغ را فرستاد تا بر زمین نشیند و عمق آب را تعیین کند، امّا کلاغ بر مرداری نشست و به نزد نوح نیامد . نوح علیه السّلام بر وی دعای بد کرد، که یا رب به وقت درماندگی او را فرو گذار. از آن است که کلاغ به وقت تموز فرو ماند، تا بسیاری از ایشان هلاک شوند.


نگارا مردگان از جان چه دانند؟ / کلاغان قدر تابستان چه دانند؟


     سابقه ی داستانی غراب به روایت هابیل و قابیل بر می گردد. وقتی قابیل ، هابیل را کشت جنازه ی برادر بر دوش کشیده و ندانست که چگونه پنهان کند .  دو غراب آمدند با هم جنگیدند یکی دیگری را کشت و در خاک پنهان کرد و قابیل نیز برخاست و گودالی کند و برادر را در آنجا دفن کرد.

    در باور های عامیانه ی رومی، کلاغ پرنده ایست که پیغام آور و پیک خدایان شناخته می شود. به همین جهت او را مرغ پیشگو ، یا پرنده ای که با صدای خود از آینده خبر می داد؛ معرفی می کردند. چنین باوری در بسیاری از جوامع وجود دارد. از جمله در ایران، هنگام قار قار کلاغ شنوندگان می گفتند : «خوش خبر باشی.»

ای مطلع منظومه ی خون منقارت / نفرین به تو باد و شوم قاراقارت

کشتی و خبر به دیگران آوردی/ از جامه ی سوگ خود نیامد عارت؟!

(استادقدمعلی سرامی)


       ترکیب های متعدّدی از این کلمه ساخته شده است : مثل زاغ چهر ( کنایه از سیاه روی) ، زاغ دل ( با قساوت و سیاه دل) ، زاغ ِ سیه (کنایه از سیـاهی و تاریکی شب)، زاغ طبع (کنـــایه از زشت خویی) زاغ فعل (کنایه از بدکار ، سیاه کار) زاغ کلک ( کنایه از سیاهی نوک قلم). کلاغ در فرهنگ ما، به عنوان نماد سیاهی به کار می رود:


            از وصالت گشت فالم سعد، چون فرّ همای         گر ز هجرت گشت روزم تیره، چون پّر غراب


       غراب انواعی دارد . یک نوع آن زاغی است که به عناق معروفست. نوع دوم آن همان کلاغ است، نوع دیگر آن، معروف به غراب ابقع یا کلاغ پیسه است. و نوعی که زاغ سرخ پا و سرخ منقاریست، که باریک تر و درازتر از زاغ پیسه است. عرب آن را شوم داند و نشانه ی فراق و جدایی به شمار رود. 


        «ادگار آلن پو» شاعر قرن نوزدهم آمریکا ،در اشعار خود جلوه هایی از کلاغ بازنمون کرده است. از جمله در شعری با این پرنده به گونه ی بر حذر دارنده ای ـ که مرتب واژه ی «هرگز» را یادآور می شـــودـ برخورد می کند.


برای کسب اطلاعات بیشتر در این باره ر. ک.

-. فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیّات فارسی، محمد جعفر یاحقی، انتشارات سروش ، تهران: 1375.

-. آیین مهر ، هاشم رضی، انتشارات بهجت، تهران: 1381.

-. دانشنامه ی ایران باستان ، هاشم رضی ، انتشارات دانشگاه تهران: 1381.

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد جمعه 16 بهمن 1394 ساعت 17:40 http://yargasidi5.blogfa.com/

سلام محضر استاد بزرگوار و مطالب ارزنده ی شان

سلام
درود بر شما.
پایدار باشید!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.