تذکّر یا تلنگر! ...

 

ای که در دارِ فنا عمر ِجوان سوخته ای!     بهر آن دارِ بقا، گو که چه اندوخته ای؟

دل مجـروحِ کسی را تو مداوا کردی؟      یا که از ظلم به خود آتشی افروخته ای؟

شاد کردی دل مسکین و یتیمــانی را؟      یا که با دستِ ستم بر سرشان کوفته ای؟
از سروده های مرحوم شیخ احمد مختاری

راهِ خدا جو...

 

دنیا به مثال کف و در آب روان است         شاهد  به فنائیّت  آن، آیه ی فان است

صیّــادِ اجل  می فکَنَــد تیر  به  گلّه     صیدش سر تابوت ببین پیر و جوان است

مشغــول چَــرا بود همین باقی گلّه         مستغــرق بحر لعب و در خفقــان است

انسان لفی خسر که خواندیم ز قرآن      از خاطرمان رفته چه حاجت به بیان است؟

امروز به تخت اند سلاطین جهانی           فردا به لحد مونس آن مورچگان است

امروز سر این است همان تاج کیانی         فردا به ســرِ شعبده بازانِ  جهان است

آیا چه شد اسکندر ذوالقرن ای عاقل؟      در سوره ی کهف حشمت آن خیل عیان است؟

آیا اثری هست ز بلقیس و سلیمــان          وز آصف و علم و هنرش وردِ زبان است؟

بدکار برفتند همه از اهل عذاب اند           بر متّقیان جنّت و خیراتِ حِســان است

ای اهل تکاثر که در این باغ بهاری!      فردا گل و لاله هدف باد خزان است

امروز که وقت است برو راه خدا جو      فردا به حیاتت چه امید و چه گمان است؟

شعر از: مرحوم شیخ احمد مختاری



حُسنِ دلجو : در وصف پیامبر اکرم (ص)


 

سوره ی واللیل خواندم،  وصفِ  گیسوی  شماست  

والضّحی خواندم،  سراسر نسخه ی روی شماست


صَرف◦ صَرف◦ از سوره ی یوسف فروجستم شبی

ذرّه ای  از  آفتـــاب حُسنِ  دلجــوی شماست


پایه پایه  تا به سویِ  قابِ  قوسین آمدم

چون نظر کردم صفات طاق ابروی شماست


آن روایت ها که می گویند از خُلقِ عظیم

دفتر اخلاق خواندم سر به سر خوی شماست


از سروده های مرحوم شیخ احمد مختاری