رابطه ی بینامتنیّت میان سوانح العشاق و عبهرالعاشقین مطابق با نظریه ی ژرار ژنت.



نظریه­ ی «بینامتنیّت» از رایج ترین رویکردهای مطالعاتی در ادبیّات محسوب می شود. «ژرار ژنت» از جمله نظریه پردازانی است که نقش مهمّی در کاربردی کردن نظریه ی بینامتنی دارد. تقسیم بندی هایی که ژنت در خصوص انواع بینامتنیت مطرح کرده است، در بسیاری از آثار مربوط به ادبیّات فارسی، به ویژه نثرهای عرفانی قابل تطبیق و مطالعه است. رساله های «سوانح العشّاق» احمد غزّالی و «عبهرالعاشقین» روزبهان بقلی شیرازی از جمله رساله هایی هستند که به لحاظ موضوع، شیوه ی بیان، چگونگی به کارگیری زبان و همچنین محتوا، مشترکات زیادی دارند. خوانشِ همزمان و مطالعه ی بینامتنی این دو رساله می تواند شناخت ما را از قابلیّت های این آثار دگرگون سازد و با ویژگی های مشترک یا منفرد آن ها آشنا نماید. بعد از مطالعه ی بینامتنیِ این دو رساله طبق نظریه ی ژرار ژنت، معلوم شد که «عبهرالعاشقین» به اشکال صریح، غیر صریح و ضمنی؛ در ساختار کلّی و جزئی اعمّ از گزینش واژه، عبارت، اعلام، تلمیح به آیات و احادیث و داستان ها و بسیاری از اصطلاحات عرفانی و حتّی تفکّر حاکم بر اثر تا حدّ زیادی از «سوانح العشّاق» متأثّر بوده است. آن چه مسلّم است این است که علیرغم وجود ویژگی گفتگومندی و چندصدایی در این دو رساله، هریک دارای ویژگی های منفردِ خاصّی نیز هستند و رابطه ی بینامتنی آن ها وسیع تر از قیاس و تطبیق و برداشت مستقیم از متون پیشین است.

 


 کلید واژه: سوانح العشّاق، عبهرالعاشقین، بینامتنیّت و ژرار ژنت.



نکته: این مقاله در مجله ی علمی و پژوهشی ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی تهران جنوب شماره ی 36 پاپیز 93 منتشر شده است.