روایت شناسان

         در میان مکاتب ادبی گوناگون، مکتب ساختار گرایی بیشترین توجه خود را به روایت معطوف کرده و به پژوهش های گسترده ای دست زده است. ساختارگرایی در بررسی داستان شناختی انقلاب بزرگی پدید آورد. بنیان گذاری علم ادبی کاملا جدیدی به نام روایت شناسی یکی از محصولات اساسی این انقلاب بود؛ که ولادیمیر پراپ، برمون، آ.ج. گریماس لیتوانیای، تزوتان تودوروف بلغاری، ژرار ژنت، کلود برمون و رولان بارت فرانسوی از چهره های نامدار آن به شمار می روند. 

ادامه مطلب ...

اهمیّت آشنایی با نظریه ی بینامتنیّت

بنا به تعریف «ژرار ژنت» فرانسوی، —بینامتنیّت عبارت است از «کاربرد آگاهانه ی متنی در متن دیگر. خواه به گونه ای کامل، یا چونان پاره هایی.» در حقیقت، — بینامتنیّت اندیشیدن در اندیشه های دیگران، به رسمیّت شناختن حضور دیگری در متن، قایل شدن به وجود تکثّر و ردّ تک گویی است.

       استفاده از نظریه ­ی ادبی، یکی از ابزارهای مهم و اساسی در تحلیل متون ادبی است. مطالعه­ ی متن بر اساس نظریه ­ی ادبی، روشی نظام ­مند و منسجم در اختیار پژوهشگر قرار می­ دهد تا از افقی خاص به آثار بنگرد و بیش از پیش با استعدادها و قابلیّت­ های متن آشنا شود. برخی از نظریه ­های ادبی، نگاه تک صدایی به آثار را به چالش کشیده ­اند، مطالعه در غالب پژوهش ­های انجام شده، بیانگر این حقیقت است که مؤلّفان در محدوده ­ی شرحِ برخی از قسمت­ ها و توضیح واژه­ ها و ذکر برخی صنایع ادبی باقی مانده ­اند و در بیش ­تر موارد برای آثار، هویّتی مستقل قایل شده ­اند. تغییر در نوع نگاه و خوانش آثار مخصوصاً آثاری که در نوع خود آغازگر و نقطه­ ی شروع یا اوج یک نوع ادبی بوده ­اند؛ ما را با جایگاه واقعی آن آثار و اهمّیّت آن­ها بیش از پیش آشنا می ­کند و این آثار را از حالت تک صدایی بودن درمی ­آورد و هویّت واقعی آن­ها را به درستی  می ­نمایاند. 

رابطه ی بینامتنیّت میان سوانح العشاق و عبهرالعاشقین مطابق با نظریه ی ژرار ژنت.



نظریه­ ی «بینامتنیّت» از رایج ترین رویکردهای مطالعاتی در ادبیّات محسوب می شود. «ژرار ژنت» از جمله نظریه پردازانی است که نقش مهمّی در کاربردی کردن نظریه ی بینامتنی دارد. تقسیم بندی هایی که ژنت در خصوص انواع بینامتنیت مطرح کرده است، در بسیاری از آثار مربوط به ادبیّات فارسی، به ویژه نثرهای عرفانی قابل تطبیق و مطالعه است. رساله های «سوانح العشّاق» احمد غزّالی و «عبهرالعاشقین» روزبهان بقلی شیرازی از جمله رساله هایی هستند که به لحاظ موضوع، شیوه ی بیان، چگونگی به کارگیری زبان و همچنین محتوا، مشترکات زیادی دارند. خوانشِ همزمان و مطالعه ی بینامتنی این دو رساله می تواند شناخت ما را از قابلیّت های این آثار دگرگون سازد و با ویژگی های مشترک یا منفرد آن ها آشنا نماید. بعد از مطالعه ی بینامتنیِ این دو رساله طبق نظریه ی ژرار ژنت، معلوم شد که «عبهرالعاشقین» به اشکال صریح، غیر صریح و ضمنی؛ در ساختار کلّی و جزئی اعمّ از گزینش واژه، عبارت، اعلام، تلمیح به آیات و احادیث و داستان ها و بسیاری از اصطلاحات عرفانی و حتّی تفکّر حاکم بر اثر تا حدّ زیادی از «سوانح العشّاق» متأثّر بوده است. آن چه مسلّم است این است که علیرغم وجود ویژگی گفتگومندی و چندصدایی در این دو رساله، هریک دارای ویژگی های منفردِ خاصّی نیز هستند و رابطه ی بینامتنی آن ها وسیع تر از قیاس و تطبیق و برداشت مستقیم از متون پیشین است.

 


 کلید واژه: سوانح العشّاق، عبهرالعاشقین، بینامتنیّت و ژرار ژنت.



نکته: این مقاله در مجله ی علمی و پژوهشی ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی تهران جنوب شماره ی 36 پاپیز 93 منتشر شده است.