ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یکی از دلائل حیرانی عارف در این است که خداوندی که در و دیوار و تمام اجزای هستی به وجود او اعتراف می کنند، از دیده ها نهان است. «هُوَ الأوَّلُ وَالآخِرُ وِالظّاهِرُ وَالباطِن...» (قرآن کریم، 3/ 57) حضرت علی (ع) می فرمایند: «الظّاهِرِ فَلاشیْءَ فَوْقَهُ، وَ الْباطِنِ فَلا شیْءَ دونَهُ. آشکار است و چیزی آشکارتر از او نیست و نهان است و چیزی نهان تر از او نیست.» (نهج البلاغه)
در جهان هستی همه چیز در تکاپو و جست و جوست، از فلک گردنده گرفته، تا جماد و نبات و حیوان همه در جست و جوی اویند. اگر خدایی نیست این گردش و این کوشش برای چیست؟ هر چند که این تلاش و تکاپو سال های سال به طول بینجامد و به نتیجه نرسد باز، جوشش و کوشش دلیل بر وجود اوست. گویا نیرویی ماورای نیروی طبیعت، ما را در این گردش تدویری به دور مدار هستی می گرداند و ما همچنان حیران در جست و جوی اوییم و فقط همین را می دانیم که چیزی را گم کرده ایم.
موج دریا در کنــارم، از تک و پویم مپرس آن چه من گم کرده ام، نایافتن گم کرده ام
چون نفس از مدّعای جست و جو آگه نیم این قَدَر دانم که چیزی هست و من گم کرده ام
(بیدل دهلوی)
عطّار در بیان دلیل حیرانی خود می گوید: خداوند وجودیست که همه ی عالم از اوست و در همه ی عالم سریان دارد، اما از او نشانی در عالم نیست. همه چیز، اوست، امّا در عین حال هیچ کدام از آن ها نیست. به گفته ی عطّار تمام عالم از این جهت حیران اویند، که خداوندی با این پیدایی، از دیدگان نهان است:
همه عالم خروش و جوش از آن است که معشوقی چنین پیدا نهان است
(عطار)
ای تو مخفی شده ز پیــدایی وی نهــان گشته از هویدایی
هیچ سویی نه ای و هر سویی هیچ جایی نه ای و هر جایی
تا به صحـرا شوی تماشــا را گشته ام از پی تو سـودایی
(شمس مغربی)