تحلیل گفتمان انتقادی

    تحلیل گفتمان انتقادی که نخستین بار درسال1979هاج وکرس آن را مطرح کردند، از رهاوردهای تفکّر پسانوگرایی است که ریشه در آراء میشل فوکو دارد. این رویکرد زبان‌شناسی معتقد است که عواملی همچون بافت تاریخی، روابط قدرت و سلطه‌ی نهادهای اجتماعی و فرهنگی و ایدئولوژیکی، متن یا صورت زبانی ومعانی جدید را به وجود می آورند.(آقاگل زاده، تحلیل گفتمان انتقادی، مقدمه)

    تحلیل گفتمان انتقادی درصدد آن است که نشان دهد چگونه صاحبان قدرت درجامعه-قدرت حاکم یا قدرت‌های پنهان-از طریق ابزارهای خاص به‌ویژه رسانه‌های جمعی واز جمله روزنامه‌ها-که در همه‌ی دوره‌ها در شکل‌گیری افکار جامعه نقش مؤثّر دارند-و هم‌چنین با کارکردهای گوناگون زبانی به گونه ای عمل کنند که سیاست‌هایشان درمیان مردم کاملاً مشروع جلوه کند و ضعف ها وکاستی‌ها بسیارکمرنگ یا نادیده انگاشته شوند و بدین ترتیب در طیّ زمان ایدئولوژی موردنظر آن‌ها از طریق گفتمان‌های موردنظر و از طریق نهادهای مختلف اجتماعی در جامعه رسوخ نماید و مردم آن‌ها را بدون هیچ مقاومتی بپذیرند و با اهداف قدرت حاکم همسو شوند.

    ساختارهای گفتمان‌مدار مؤلّفه‌هایی است که از طریق آن‌ها دیدگاه‌های فکری و اجتماعی یا ایدئولوژیکی یعنی همان عقاید و ارزش‌های نظام‌مند که در کلّ جامعه یا در بخش‌هایی از آن حاکم است، به صورت کارکردهای فکری-اجتماعی جلوه می‌کنند. این ساختارها در نظریّه هاج وکرس(1979)و فاولر(1991) عبارتند از:  1- انتخاب لغات وتعبیرات خاص(نام‌دهی)2- فرایند اسم‌سازی3-به کارگیری مجهول در برابر معلوم و یا برعکس4- بهره‌گیری از الگوهای متفاوت جمله.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.