آن خطّ سوم منم...

 ذو­النّون گفت: «آن­که عارف­ تر است به خدای، تحیّر او در خدای سخت­ تر است و بیش ­تر، از جهت آن که هر که به آفتاب نزدیک­ تر بود در آفتاب متحیّر­تر بود تا به جایی رسد که او، او نبود.» (عارف و صوفی چه می گویند، جواد تهرانی، ص 6) هر کس به میزانی که خود را بشناسد، به معرفت دست می­ یابد. گاه مقام وحدت، خود را در آیینه­ ی کثرات می­ بیند، «فتبارک­ اللهُ أحسنُ الخالقین» می ­گوید؛ گاه کثرات، در آیینه ­ی هستی وحدت را می ­بینند؛ در چنین جایگاهی است که حلّاج «أنا­الْحق » می­ گوید و بایزید «سبحانی ما أعظَمُ شأنی» می­ گوید. (مسروره مختاری، مقاله آخرین خط بندگی در مثنوی معنوی)


 شمس تبریزی در مقالات خود می­ نویسد:

 «در دریا، روشنایی پیدا شد در آب. کشتی­بان هیچ نگفت. روزی در آن روشنایی رفتیم. روشنایی ِدیگر ظاهر شد. بعد از آن، کشتی­بان سجده کرد ــ سجده ­ی شکر. گفت: «اگر اوّل گفتمی، زهره­ ات بدریدی. آن یک چشمِ ماهی بود و آن چشمِ دیگر آن ماهی. اگر یک دم برگشتی، کار خراب کردی. و آن ماهی خود که بود؟ پیوسته ماهی در دریا متحیّر باشد، امّا دریا در آن ماهی متحیّر است، که به این بزرگی چه گونه است و چیست که در من است؟» (مقالات شمس، ویرایش جعفر مدرّس صادقی، ص19)


 شمس در مورد حیرت انگیز بودن خود می­ گوید:


« ... آن خطّاط، سه گونه خط نوشتی:

ــ یکی را او خواندی، لاغیر !

ــ یکی را، هم او خواندی، هم غیر !

ــ یکی، نه او خواندی، نه غیر !

‍ آن [خطّ سوم] منم !     (خطّ سوم، ص 3)