دو متن، از دو شهید....

شهید چمران:

امام  زمان (ع)، در میان ما حاضر است و در میان ما زندگی می کند.

 او مار ا می بیند، ولی ما از دیدنش محروم هستیم. 

این ماییم که قلب و روحمان از بار گناهان پوشیده شده

 و قادر نیستیم وجود مبارکش را درک کنیم.

 او از ما غیبت نکرده است؛ ماییم که از او غیبت کرده ایم.


شهید مرتضی آوینی:

بهار سر رسیده است و شقایق های وحشی و گل های سفید نوروز

 سر از خاک بیرون آورده اند...

 با بهاران روزی نو رسیده است و ما و نوروز همچنان چشم به راه روزگاری نو.

 اکنون که جهان و جهانیان مرده اند،

 آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سر رسد

 و زمین و زمینیان را زنده گرداند؟! 

سفر به قتلگاهی در سرپل ذهاب...

به یاد گلگون کفنان تپه ی بابا هادی در عملیات کربلای نه

به یاد سی و هفت سربازِ بی سر، که سر و جان خود را در راه مرام خود باختند...

به یاد کامل...


من در آن بیراه ، راهی دیده ام            در شب دیجور، ماهی دیده ام

در جوار کربلا، در دشت خون            دشتِ سرپُل، قتلگاهی دیده ام

******************

آن سپاهی گفت: این جا کربلاست     کربلا در کربلا گویی، رواست

سی و هفت سربازِ بی سر، غرقِ خون   چون شهِ لب تشنگان، سرها جداست

******************

آمدم،  با  مادرِ پیر  آمدم            از خودم، از دیگران، سیر آمدم

ناله و فریادِ تو، در کوه هاست         شرمسارم که چنین دیر آمدم!


جبهه یعنی عرصه ی دلدادگی

یاد گل های بهاران زنده باد!        یاد جنگ و شور و ایمان زنده باد!

یاد گلگون جامه های جبهه ها      رهرروان راه قرآن زنده باد!

یاد مرغان طریق کوه قاف     سالکان کوی عرفان زنده باد!

آن وفادارنِ پیمانِ الست     آن وفا و عهد و پیمان زنده باد!

عشق ورزی با جمال لایزال     گرمی بازارِ جانان زنده باد!

یاد شیدایانِ مستان وصال      های و هوی جانفشانان زنده باد!

جبهه یعنی عرصه ی دلدادگی

این چنین عشق و چنین جان زنده باد!