روایت شناسان

         در میان مکاتب ادبی گوناگون، مکتب ساختار گرایی بیشترین توجه خود را به روایت معطوف کرده و به پژوهش های گسترده ای دست زده است. ساختارگرایی در بررسی داستان شناختی انقلاب بزرگی پدید آورد. بنیان گذاری علم ادبی کاملا جدیدی به نام روایت شناسی یکی از محصولات اساسی این انقلاب بود؛ که ولادیمیر پراپ، برمون، آ.ج. گریماس لیتوانیای، تزوتان تودوروف بلغاری، ژرار ژنت، کلود برمون و رولان بارت فرانسوی از چهره های نامدار آن به شمار می روند. 

 

معرّفی اجمالی نظریه پردازان روایت شناس

         ولادیمیر پراپ

         آلژیرداس گریماس

         تزوتان تودوروف

         ژرار ژنت

         رولان بارت

مهم ترین روایت شناسان ساختارگرا

ولادیمیر پراپ

ولادیمیر با کف لویچ پراپ در آوریل 1895در شهر سن پطرزبورگ از یک خانوادهۀ اصلاً آلمانی به دنیا آمد.در دانشگاه سن پطرزبورگ تحصیل کرد، مدرس زبان آلمانی در دانشگاه شد. در سال1928کتاب «ریخت­ شناسی قصّه ­های عامیانه» را به چاپ رسانید. امّا استقبال از این کتاب پس از سی سال در اروپا انجام گرفت. علاوه به حدود سی کتاب و ده­ها مقاله را نیز به رشتۀ تحریر در آورد. مردی خویشتن­ دار و جدّی در کار، در دوم اوت سال 1970 درگذشت.

نظریۀی پراپ ( خویشکاری یا کارکردها )


حوزه­ های کنشی پراپ

1.     شریر (The villain)

2.     بخشنده (The donor)

3.     یاری­گر (The helper)

4.     شاهزاده خانم (The princess)

5.     گسیل دارنده (The dispatcher)

6.     قهرمان (The hero)

7.     قهرمان دروغین (The flasehero)

آلژیر داس گریماس

         آلجیر داس جولین گریماس (1992-1917م) زبان­شناس ساختارگرا و نشانه ­شناس لیتوانیایی مقیم فرانسه مؤلف آثار متعددی در زمینه­های نشانه­شناسی است. او از جمله کسانی است که در شناخت ساختارهای روایت، نوآوری­ هایی کرد. مدیر مکتب نشانه­شناسی- زبان­شناسی فرانسه و از موّفق ­ترین نظریه ­­پردازانی است که به الگوبندی شخصیّت پرداخته ­است. او از نظر مبانی فکری به نشانه ­شناسی متمایل است، نشانه ­شناسی که می­ کوشد تا ساختار مناسبات درونی نشانه­ ها را در متن بازیابد.

         گریماس کار خود را بر­اساس زبان­شناسی سوسورو یاکوسن آغاز کرد و تحت تأثیر تفکّر آن­ها، هسته ­ی پدید آمدن قصّه­ ها را در تقابل کنش­گرها دانست.

نظریه­ ی گریماس

         1.ساختارکلی روایت.

         2.گزاره­ های روایی.

         3.زنجیره­های روایی.

         4.عناصر روایی.


تودوروف

تزوتان تودوروف، اندیشه مند و منتقد بلغاری(1939م) مهم ترین ویژگی روایت را تغییر از وضعیّتی به وضعیّت دیگر می داند. وی معتقد است که ارتباط ساده ی حوادث نمی تواند روایتی را به وجود آورد، بلکه نویسنده یا روایتگر با دگرگونی هایی که در توالی خطّی حوادث ایجاد می کند، حوادث را به گونه ای هنرمندانه خلق  می کند تا عنصر روایت شکلی در خور پیدا کند. آن چه که برای تودوروف اهمیت دارد نحو روایت یا چگونگی عناصر دستوری داستان است. او علم ادبیات را با توجه به یک اصطلاح قدیمی «بوطیقا» می نامد. «بوطیقا» به عناصر حاضر و آشکار در متن توجه دارد. «بوطیقا»  در واقع قوانین عامی است که ناظر بر خلق یک اثر است. «بو طیقا به این یا آن قطعه یک اثر نمی پردازد، بلکه به ساختار های مجردی توجه دارد که آن ها را «توصیف» یا «کنش» یا «روایت» می نامد.» او شخصیت ها و عوامل اساسی را به اسم و فعالیت ها را به فعل ربط می دهد. «اگر بدانیم که شخصیت، یک اسم، و فعالیت، یک فعل است، روایت را بهتر می فهمیم.».

یکی از مواردی که در کانون توجّه و تلاش های تودوروف قرارگرفت، «دستور داستان» یا «روایت» بود. روایت شناسی یکی از ارمغان های ساخت گرایی در مطالعات ادبی است. این مطالعه ابتدا در کارهای روایت شناسانی از جمله «برمون» و «گرماس» شروع شد. تودوروف در کتاب «دستور زبان دکامرون» روایت شناس است و تحقیق و پژوهش او در این زمینه تا حدودی به کار «برمون» و «گریماس» نزدیک است. «در حالی که آنان شناخت «ساختار روایی» را موضوع پژوهش خود قرار داده بودند، تودوروف تلاش کرده است تا ساز و کار روایت را دریابد

رولان بارت

         روایت شناسی عمدتاً با نثر سرو کار دارد و مهم ترین قیاس زبان شناسیک در این دانش، قیاس میان روایت و نحو جمله است. بارت به عنوان یکی از مهم ترین نظریه پردازان در این عرصه می گوید: «روایت، یک  جملۀ بلند است، همانطور که هر جملۀ قطعی به نحوی طرح کلی اولیّۀ یک روایت کوتاه است، بر پایۀ این قیاس، پرداخت کلّی قصّه از قواعد قراردادی معیّنی پیروی می کند، درست همانگونه که پرداخت جمله از قواعد نحو پیروی می کند. هدف معتقدان به دستور زبان، ارائۀ نظام ساده ای از قواعد است که با تبدیل و کاربرد بازگشت پذیر می توانند همۀ پیچیدگی های همۀ جمله های ممکن را به حساب بیاورند. روایت شناسان ساختارگرا در پی آنند که همین کار را در مورد روایت انجام دهند.» (ریچارد هارلند، ابرساختارگرایی، فلسفۀ ساختارگرایی و پساساختارگرایی: 363-362)

 

بارت، در کتاب «سارازین» s/zبحثی از روایت ارائه می دهد و توضیح می دهد که تحلیل درست و شایستۀ روایت و داستان موجد لذّت است همچنین در  مقاله ای با عنوان «بررسی ساختاری روایت» می گوید: بررسی ساختاری، ضمن دوری جستن از تبیین روان شناسانۀ شخصیّت ها می کوشد با استفاده از نظریه های متعدّد، شخصیّت را به عنوان شرکت کننده و نه یک موجود تعریف کند. او هنگام تجزیه و تحلیل روایت، به کلمه ی رمز اشارت می کند و می گوید، روند خواندن، عبارت است از حرکت مداوم خواننده، از سوی متن به سوی رمزهایی که برای هریک از تجربه هایش قایل است و خواندن متن باعث به یادآوردن آن رمزها می شود. در واقع، خواننده همواره در حال رمزگذاری مطالبی است که خوانده و این روند در خوانش های او از متون، تکرار می شود. وی پنج نوع رمزگان اصلی را برای روایت مشخّص کرد که هر دو سویۀ معناشناسیک و هم نشینی را در بر می گیرند و از راه این رمزگان ها، توانست از ساختار داستانی به ساختار فکری دست یابد.

1. رمزگان کنش های روایی: هرجا واحدی در داستان به ما نشان دهد که داستان و توالی کنش ها چگونه پیش می روند، هرگونه کنش با این رمزگان مشخّص شده است.

2.رمزگان معناشناسانه: که به دلالت ها ی کمابیش خصلت نما، روان شناسیک مربوط می شود.

3.رمزگان فرهنگی یا ارجاعی: مجموعه دلالت های فرهنگی که به شناخت کلّی از آن دوران مربوط می شود شناختی که سخن، استوار بدان است: از جمله ، دانش روان شناسی، پزشکی، جامعه شناسی و... (نظام ارزش ها و دانشی که در روایت القا می شود.)

4.رمزگان هرمنوتیک: این رمزگان به معمّاها و گشوده شدن آن ها مربوط می شود در واقع رمزها و کشف رمزهای داستان یا به گفته ی بارت، الگوی پلیسی داستان است.

5.رمزگان نمادین: منطق این رمزگان، از منطق هرروزه، آشنا و استدلالی و تجربی جداست، هم چون منطق رویاست، زمان توالی یا جانشینی رخدادهای نامعمول ست. (مضامین کنش ها، فرایابی نمادها از متن).

بارت، روایت را ابزار ارتباط می داند و معتقد است بدون فرستنده و گیرنده و راوی و شنونده روایت معنا ندارد. البتّه بارت از میان عناصر روایت، بر نقش خواننده اهمّیّت بیش تری می دهد و برخلاف نقش منفعل و مفروض خوانندگان متون گذشته، در نقدهای خود به خواننده محوری بودن، تقرّب می جوید و این نکته را نیز لحاظ می کند که معانی متون بر اساس اوضاع و احوالی که در آن خوانده می شود، تغییر می کند. بر این اساس برای متن به یک قرائت واحد قایل نمی شود.

نکته ای که بارت بعد از تبیین رمزگان ها روی آن تأکید می کند، آن است که بدانیم روایت و هر داستانی مانند هر کتاب از زبان و واژگان ساخته شده است و نه واقعیّت ها. شناخت اثر، کشف واقعیّت نیست، کشف رمزها است؛ و این شناخت از ادراک چگونگی کارکرد واژگان میسّر می شود و به تبع آن، واحدهای معنایی نیز نه با بازگشت به واقعیّت های بیرونی، بلکه از راه مکالمه ی میان ساختارهای نحوی و معنایی کشف می شود.

ژرار ژنت

         «ژرار ژنت»، (متولّد 1930 م.) از ابتدای جوانی وارد دانشگاه شد و همچنان به فعّالیّت دانشگاهی خود ادامه داد. پس از انتشار سه مجلّد کتاب «مجازها» به عنوان یکی از مهم ترین پژوهشگران ساختاری متن شناخته شد. او همچنین به عنوان سردبیر مجلّه، به روایت‌شناسی نیز کمک کرده است. او سردبیر شمارۀ ویژه‌ای از مجلّه ارتباطات Communications بود که در سال 1966 نظریه ادبی ساختارگرا را در مرکز توجّه انتقادی قرار داد، و در سال 1970 با همکاری تزوتان تودوروف و ژولیا کریستوا، «بوطیقا» Poétique را، به عنوان مجلّۀ تخصّصی ادبیّات شعری، در فرانسه بنیان نهاد. سپس کتاب «الواح بازنوشتنی» را در مورد مسألۀ بینامتنی تألیف کرد. کتاب دیگری را با عنوان «فزون متن» در مورد انواع ادبی  Genreانتشار داد..

         آوازه و تأثیرگذاری ژنت اساساً ریشه در «گفتمان روایت» . Discours du récit.مطالعه ی ساختارگرایانه ی او از روایت دارد که در آن جامع‌ترین و قائم به ذات‌ترین چارچوبی را که تاکنون برای تحلیل متون روایی پیشنهاد شده، توضیح می‌دهد. ژنت طی یک قیاس با نظم زبان‌شناسی، تحلیل های خود را مبتنی بر مقوله‌بندی‌های به عاریت گرفته شده از گرامر افعال سازمان می‌دهد. او در مقاله ای طولانی و مهم که درباره ی رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» از مارسل پروست نوشته، عناصر داستان را از این قرار می داند: نظم، تداوم روایت، تکرار یا بسامد، حالت یا وجه Mood آوا یا لحن. Voice.

         نتیجه ای که او به دست داده است از آن چه دیگر روایت شناسان به دست آورده اند، اساسی تر است. او داستان را این گونه تعریف می‌کند: «داستان شامل موادی ا‌ست که هنوز به لفظ یا کلام در نیامده‌است. (پیش کلامی) و ترتیب شان بر طبق روند گاه‌شماری است.» (والاس مارتین، نظریه های روایت، ص77) داستان مادّۀ خام و شکل نیافتۀ روایت است. در چارچوب داستان همۀ رخداد‌ها و شخصیّت‌ها به اجمال ارائه می‌شوند، اما به پیچیدگی توالی آن ها چندان توجّهی نمی‌شود. گویی تنها در صددیم مواد خام یا اجرای محور جانشینی را به دست آوریم. در حقیقت داستان حرکت بر روی محور عمودی ا‌ست. ژرار ژنت گفتمان را همۀ چیزهایی می‌داند که نویسنده به داستان می‌افزاید، به ویژه تغییر پی‌رفت زمان  ارایۀ خود‌آگاه شخصیت و رابطۀ راوی با داستان و مخاطب».

گفتمان  Discourse و داستان story دو جزء کلان روایت اند. عناصر فرعی دیگرِ روایت را می توان در این دو سطح تعریف کرد. پیرنگ Plot  و شخصیّت ها در سطح داستان، و ساختار، زمان، صحنه پردازی(زمان و مکان)، نقطۀ دید (View) راوی و... در سطح گفتمان مورد تحلیل قرار می گیرد. در سطح متن؛ ساختار، زمان و نقطه ی دید از عناصر مهمّ بررسی روایت به حساب می‌آید. یکی از حوزه‌هایی که در بررسی عمل روایت مطرح می‌شود، روابط میان داستان و عمل روایت است. این بحث در حوزۀ زمانی صورت می‌گیرد و مشخّص می‌کند که عمل روایت چه مدّت بعد از وقوع رخدادها حادث می‌شود.

  ماحصل نظریه های روایت شناسان ساختارگرا این است که روایت در تمام مراحل زندگی انسان وجود داشته است. این عنصر، داستان گویی را ممکن می سازد؛ فهم انسان ها را از جهان پیرامون متحوّل می کند و به زندگی معنا و مفهوم دیگرگونه می بخشد؛ چرا که دامنۀ روایت شناسی گسترۀ وسیعی دارد و در همۀ عرصه های تاریخی، فلسفی، دینی، و حتّی سینما حرفی برای گفتن دارد.  



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.