دانش حیرانی نادانی است.


«حیرت» ششمین مرحله از مراحل سیر و سلوک، وادی کمال انسانیّت، عصاره ی سیر و سلوک و جمع بین طریق و منزل است. از آن جا که شعر عطّار بعد از شعر سنایی دومین اوج شعر عرفانی است و عطّار نیشابوری اولین کسی است که با امعان نظر و باریک اندیشی های عرفانی خویش حقیقت وجودی هفت وادی سیر و سلوکِ طریقت را مطرح نموده است؛ در این جستار بررسی ششمین وادی سلوک و جلوه های آن و همچنین تأثیر حیرانی در خلق آثار و تلوّن و کمال و جمال آثار ایشان مطالعه شده و نقش کلیدی و اساسی حیرانی در ابدال و وصول معنوی عارف مورد بررسی قرار گرفته است. عطّار به طور کلّی از دو نوع حیرت (محمود و مذموم) سخن گفته است. وی حیرت در ذات خداوند، حیرت ناشی از شکّ و تردید و جهل و نادانی و حیرت فلاسفه و استدلالیان را مذموم، و حیرت در جمال جمیل الهی را والاترین نوع حیرانی دانسته است. به اعتقاد عطّار، معرفت گم شده ی سالک است، هرچه بندگی بیش تر باشد، حیرانی سالک نیز قوی تر است، امّا جدایی و افتراق کثرات هیچ گاه به وحدت نمی رسد و عاقبت حیرانی، حیرانی و دانش حیرانی؛ نادانی است.


کلیدواژه ها: عرفان، عطّار، حیرانی.


نکته: این مقاله به عنوان مقاله ی برتر همایش «عرفان در ادبیات فارسی» گچساران 93، معرّفی و در مجموعه مقالات همایش منتشر شده است.

عناصر سوررئالیستی در داستان «ملکوت» بهرام صادقی


«بهرام صادقی» یکی از داستان­ نویسان موفّق و بسیار مؤثّر در عرصه­ ی داستان­ نویسی معاصر است. داستان های کوتاه وی در مجموعه­ ی «سنگر و قمقمه های خالی» و داستان بلند«ملکوت» نشان از ذوق و توانایی سرشار او در هنر داستان ­نویسی دارد.این داستان، داستانی فلسفی و سرشار از عناصر سوررئالیستی  است. در این مقاله، مهم ­ترین جلوه­ های عناصر سوررئالیستی (بخصوص در ملکوت) مورد بررسی قرار گرفته است. با مطالعه در داستان­ ها و سروده ­های این نویسنده موضوعاتی از قبیل اهمیّت دادن به ضمیر ناخودآگاه، استفاده از زبان طنز، تکیه بر حالات و تجربیّات شخصی، استفاده از زبان رمز و ابهام، اهمیّت دادن به عشق و ناکارامد دانستن عقل، برتری دادن به نیروی وهم و خیال و در نهایت پرداختن به مفاهیم متناقض از مهم ­ترین عناصرسوررئالیستی تشخیص داده شد. حاصل سخن آن که نویسنده با این داستان برآن بوده است بین مرگ و زندگی تعادلی ایجاد نماید و یادآور شود، که مرگ و زندگی لازم و ملزوم هم هستند.

 

 

کلید واژه ها: بهرام صادقی، ملکوت، عناصر سوررئالیستی.

 

 نکته: این مقاله در مجله ی «آینه ی ادب» ارومیه، شماره پاییز 91 منتشر شده است.

رابطه ی بینامتنیّت میان سوانح العشاق و عبهرالعاشقین مطابق با نظریه ی ژرار ژنت.



نظریه­ ی «بینامتنیّت» از رایج ترین رویکردهای مطالعاتی در ادبیّات محسوب می شود. «ژرار ژنت» از جمله نظریه پردازانی است که نقش مهمّی در کاربردی کردن نظریه ی بینامتنی دارد. تقسیم بندی هایی که ژنت در خصوص انواع بینامتنیت مطرح کرده است، در بسیاری از آثار مربوط به ادبیّات فارسی، به ویژه نثرهای عرفانی قابل تطبیق و مطالعه است. رساله های «سوانح العشّاق» احمد غزّالی و «عبهرالعاشقین» روزبهان بقلی شیرازی از جمله رساله هایی هستند که به لحاظ موضوع، شیوه ی بیان، چگونگی به کارگیری زبان و همچنین محتوا، مشترکات زیادی دارند. خوانشِ همزمان و مطالعه ی بینامتنی این دو رساله می تواند شناخت ما را از قابلیّت های این آثار دگرگون سازد و با ویژگی های مشترک یا منفرد آن ها آشنا نماید. بعد از مطالعه ی بینامتنیِ این دو رساله طبق نظریه ی ژرار ژنت، معلوم شد که «عبهرالعاشقین» به اشکال صریح، غیر صریح و ضمنی؛ در ساختار کلّی و جزئی اعمّ از گزینش واژه، عبارت، اعلام، تلمیح به آیات و احادیث و داستان ها و بسیاری از اصطلاحات عرفانی و حتّی تفکّر حاکم بر اثر تا حدّ زیادی از «سوانح العشّاق» متأثّر بوده است. آن چه مسلّم است این است که علیرغم وجود ویژگی گفتگومندی و چندصدایی در این دو رساله، هریک دارای ویژگی های منفردِ خاصّی نیز هستند و رابطه ی بینامتنی آن ها وسیع تر از قیاس و تطبیق و برداشت مستقیم از متون پیشین است.

 


 کلید واژه: سوانح العشّاق، عبهرالعاشقین، بینامتنیّت و ژرار ژنت.



نکته: این مقاله در مجله ی علمی و پژوهشی ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی تهران جنوب شماره ی 36 پاپیز 93 منتشر شده است.