بدایت عشق از منظر احمد غزّالی

احمد غزّالی در سوانح العشّاق، بدایت و همچنین پیدایش عشق را منوط به مشاهده می داند. مرغ عشق گاهی از آشیانه ی عزّت به پرواز در می آید و جلوه ای از جمال خود را در چشم مردم مستعدّ آشکار می سازد. این مرحله، بدایت عشق است. بنابراین آغاز و شروع عشق، زمانی است که تخم جمال و زیبایی از نوع مشاهده،  در مزرع دل افشانده می شود: 

ادامه مطلب ...

مسلمانان ... مسلمانی ...

مسلمـانان مسلمـانان، مسلمـانی مسلمــانی

از این آیین بی دینـان، پشیمـانی، پشیمـانی

بمیرید از چنین جانی کزو کفر و هوا خیــزد

ازیـرا در چنین جــانی فـرو ناید مسلمـانی

شراب حکمت شرعی خورید اندر حریم دین

که محرومند ازین عشرت هوس گویان یونانی

شود روشن دل و جانتان، ز شرع و سنّت احمد

چنــان کز علت اولا، قـوی شد جـوهــر ثانی

برون کن طوق عقلانی به سوی ذوق ایمان شو

چه باشـد حکمت یونان به پیش ذوق ایمــانی؟

حکیم سنایی غزنوی

منوچهری دامغانی و شعر عرب

منوچهری و تأثیرپذیری وی از شاعران عرب

منوچهری دامغانی بنابر شیوه‌ی ادیبان هم روزگار خود به شاعران عرب و شعر آنان توجهی خاص نشان داده است ولی تاثیر شعر عرب در کلام وی آن‌قدر برجسته است که او را از دیگر شاعران سبک خراسانی متمایز می‌کند. 

ادامه مطلب ...

تفاوت شعر و نثر

در­ زبان ­گفتار و زبان­ شعر، واژه، عنصر­اساسی و بنیادین است. سارتر می ­گوید: «شاعران از جمله کسانی هستند که تن به استعمال زبان نمی­ دهند، یعنی نمی­ خواهند آن را چون وسیله به کار برند. حقیقت آن است که شاعر، یک­باره از زبان، به ­عنوان ابزار، دوری جسته و برای بار­اول و آخر، راه و رسم شاعرانه اختیار کرده ­است؛ یعنی راه ­و ­رسمی که کلمات­ را چون شی­ء تلقی ­می­  کند، نه چون نشانه­». پل والری شعر­را در مقایسه با نثر به رقصیدن در مقایسه با راه رفتن، مانند می ­کند  و می­ گوید: «راه رفتن به ­سوی مقصدی است، حال آن­ که رقص مقصدی ندارد و رقص ­کنان به مقصدی رفتن، مضحک خواهد بود. پس هدف­ رقص، همان خود­ رقص است». نزار قبانی شاعر نامدار عرب هم شعر را به رقصیدن مانند کرده است، اما نه از این نظر که شعر غایتی جز خود ندارد، بلکه از آن نظر که شاعر هم­چون رقصنده ­ای است که در لحظه ­های شگرف و شگفت الهام، نمی ­تواند به چگونگی حرکت پاها و دست­ هایش فکر کند:

     «شعر، رقص است و سخن گفتن در باره­ی آن یعنی چگونگی توجه به گام­ ها. من به صراحت می­ گویم که دوست دارم برقصم و ابداً اهمیت نمی­ دهم که گام­ هایم را بشمرم، زیرا به محض اندیشیدن درباره­ی آن­چه می­ کنم، توازنم را از دست می­ دهم. شعر، رقص با کلمات است. بار دیگر آن را تکرار می­ کنم. رقص با همه­ ی اعضای بدن، با همه­ ی خلجان­ های درونی، ارادی و غیرارادی، با همه ­ی اجزای آشکار و پنهان تن، با همه ­ی آرزوهای ممکن و ناممکن و پیش­ بینی­ های معقول و نامعقول».

      کسانی که نثر می ­نویسند- از قبیل داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه- با هیچ مشکلی روبه­ رو­نمی ­شوند. اینان به طور طبیعی راه می ­روند و با شیوه ­ای حساب شده و منطقی، قلم را به روی کاغذ به حرکت درمی­آورند و در پیاده­روهایی که خاص پیادگان است قدم برمی­دارند. اما شاعران، رقص وحشی را اجرا می­ کنند که در آن رقصنده از پیکر خویش و نیز از آهنگ تجاوز می­ کند تا این ­که خود به صورت آهنگ درآید. من شعر می­ گویم ولی نمی­دانم چگونه. هم­چنان که ماهی نمی­ داند چطور شنا می­ کند و گنجشک آگاه نیست چگونه می ­پرد.» نویسندگان متن ­های علمی و تاریخی، معمولاً ساختارهای دستوری و قراردادهای نحوی زبان را پاس داشته و حفظ کرده­ اند اما شاعران برای آفرینش سخن نو، پیوسته در پی شکستن این قراردادها و گریختن از این هنجارهای معمول زبان بوده­ اند.

زبان شعر و زبان نثر علی­رغم وجوه اشتراکشان در استفاده از کلمه و همانندیشان در شکل نوشتاری، همچنان به عنوان دو مقوله ­ی ادبی متمایز قابل تفکیک ­اند. وجه تمایز زبان شعر و نثر را از دو جهت می­ توان بررسی کرد: نخست اختلاف در ساختار؛ دوم تمایز در معنا و مقصود. وجه تمایز نخست (اختلاف ساختاری) زبان شعر و نثر در چند محور: واژگان، موسیقی، صرف و نحو، خیال­، ایجاز، ابهام (تأویل ­پذیری) و عاطفه قابل بررسی است. با این تعریف در شعر، منطق شعر و در نثر، منطق نثر حاکم است.

 

مهدیا...

مهدیا! یاندی فراقونده کونول، داده یئتیش 

ناله چکدی دل بیچاره، گه فریاده یئتیش


نه قده ر عمر اؤلا سن سیز اگر، یؤخ ثمری      

گلمه سون سن، صنما هر نه گئده ر باده،  یئتیش


هامی دنیاده گرفتار غرور و هوسی       

ای خدا درگهینه خاضع و افتاده،  یئتیش


باور قلبی وئریب رنگین الیندن افسوس!     

گل کی تا سن ائده سن بیزلری آزاده، یئتیش


سویله «مسرور» گؤزی یولدا قالان تک ینه سن     

آرزو ایله که ای ماه و قمر داده یئتیش