تکرار صدای تو
مشقِ هرشبِ هَزارها و چلچله هاست
گذشته ، حال و آینده
پرسان پرسان، دنبال ردّ پای صدای توأند
و جاده ها ؛
با همراهیِ تو معنا گرفته اند
و من بی تو
باختم معنای هرچه «بودن» را
ای تمام هستیِ من؛
پدر!!!...
«مسرور»
میان آسمانم یا زمینم؟
اسیر و بندۀ خاکم، همینم
گهی این سو و گه آنسوست میلم
کجا باشد مرام واپیسنم؟!...
« مسرور»
برای تشنگی ام بسکه آب می جویم
به پای هروله نقش سراب می جویم
خمیده گشت دلم، نوبهار من طی شد
به سوز و ساز، نشاط شبا ب می جویم
«مسرور»
به یاد گلگون کفنان تپه ی بابا هادی در عملیات کربلای نه
به یاد سی و هفت سربازِ بی سر، که سر و جان خود را در راه مرام خود باختند...
به یاد کامل...
من در آن بیراه ، راهی دیده ام در شب دیجور، ماهی دیده ام
در جوار کربلا، در دشت خون دشتِ سرپُل، قتلگاهی دیده ام
******************
آن سپاهی گفت: این جا کربلاست کربلا در کربلا گویی، رواست
سی و هفت سربازِ بی سر، غرقِ خون چون شهِ لب تشنگان، سرها جداست
******************
آمدم، با مادرِ پیر آمدم از خودم، از دیگران، سیر آمدم
ناله و فریادِ تو، در کوه هاست شرمسارم که چنین دیر آمدم!
جبهه یعنی عرصه ی دلدادگی
یاد گل های بهاران زنده باد! یاد جنگ و شور و ایمان زنده باد!
یاد گلگون جامه های جبهه ها رهرروان راه قرآن زنده باد!
یاد مرغان طریق کوه قاف سالکان کوی عرفان زنده باد!
آن وفادارنِ پیمانِ الست آن وفا و عهد و پیمان زنده باد!
عشق ورزی با جمال لایزال گرمی بازارِ جانان زنده باد!
یاد شیدایانِ مستان وصال های و هوی جانفشانان زنده باد!
جبهه یعنی عرصه ی دلدادگی
این چنین عشق و چنین جان زنده باد!
جانا شتاب دارد گویا که جان عمرم! / در فصل نوبهاران دیدم خزان عمرم
یک دم به غم گذشت و روز دگر به فرقت/ در حیرتم چه دارم تا این زمان عمرم؟!
بس سعی ها نمودم نامد مراد حاصل / تیری به آن نَجَست آه، از این کمان عمرم
فریاد بارالها از روبهان رنگین! / زرد است روی سرخ و چون ارغوان عمرم
بس ناصحان بگفتند «مسرور» باش و بی غم / رو رو، که غم گرفته ست تاب و توان عمرم
**************
ساقی ز می نابت، گه شاد و گهی زارم / گه غرق به غم ها و گه بیدل و هشیارم
از باده و مستی ها کم گو که در این مجلس / از بی خبران بالله، رنجور و دل آزارم
هر تیر بلایت را آتش زن این دل کن / مجنون ره عشقم، آسوده ز آزارم
دورم نکن از کویت گم گشته رهم جانا / ز عشاق جدا مپسند، دیگر چه طلب دارم؟