تفاوت شعر و نثر

در­ زبان ­گفتار و زبان­ شعر، واژه، عنصر­اساسی و بنیادین است. سارتر می ­گوید: «شاعران از جمله کسانی هستند که تن به استعمال زبان نمی­ دهند، یعنی نمی­ خواهند آن را چون وسیله به کار برند. حقیقت آن است که شاعر، یک­باره از زبان، به ­عنوان ابزار، دوری جسته و برای بار­اول و آخر، راه و رسم شاعرانه اختیار کرده ­است؛ یعنی راه ­و ­رسمی که کلمات­ را چون شی­ء تلقی ­می­  کند، نه چون نشانه­». پل والری شعر­را در مقایسه با نثر به رقصیدن در مقایسه با راه رفتن، مانند می ­کند  و می­ گوید: «راه رفتن به ­سوی مقصدی است، حال آن­ که رقص مقصدی ندارد و رقص ­کنان به مقصدی رفتن، مضحک خواهد بود. پس هدف­ رقص، همان خود­ رقص است». نزار قبانی شاعر نامدار عرب هم شعر را به رقصیدن مانند کرده است، اما نه از این نظر که شعر غایتی جز خود ندارد، بلکه از آن نظر که شاعر هم­چون رقصنده ­ای است که در لحظه ­های شگرف و شگفت الهام، نمی ­تواند به چگونگی حرکت پاها و دست­ هایش فکر کند:

     «شعر، رقص است و سخن گفتن در باره­ی آن یعنی چگونگی توجه به گام­ ها. من به صراحت می­ گویم که دوست دارم برقصم و ابداً اهمیت نمی­ دهم که گام­ هایم را بشمرم، زیرا به محض اندیشیدن درباره­ی آن­چه می­ کنم، توازنم را از دست می­ دهم. شعر، رقص با کلمات است. بار دیگر آن را تکرار می­ کنم. رقص با همه­ ی اعضای بدن، با همه­ ی خلجان­ های درونی، ارادی و غیرارادی، با همه ­ی اجزای آشکار و پنهان تن، با همه ­ی آرزوهای ممکن و ناممکن و پیش­ بینی­ های معقول و نامعقول».

      کسانی که نثر می ­نویسند- از قبیل داستان کوتاه، رمان و نمایشنامه- با هیچ مشکلی روبه­ رو­نمی ­شوند. اینان به طور طبیعی راه می ­روند و با شیوه ­ای حساب شده و منطقی، قلم را به روی کاغذ به حرکت درمی­آورند و در پیاده­روهایی که خاص پیادگان است قدم برمی­دارند. اما شاعران، رقص وحشی را اجرا می­ کنند که در آن رقصنده از پیکر خویش و نیز از آهنگ تجاوز می­ کند تا این ­که خود به صورت آهنگ درآید. من شعر می­ گویم ولی نمی­دانم چگونه. هم­چنان که ماهی نمی­ داند چطور شنا می­ کند و گنجشک آگاه نیست چگونه می ­پرد.» نویسندگان متن ­های علمی و تاریخی، معمولاً ساختارهای دستوری و قراردادهای نحوی زبان را پاس داشته و حفظ کرده­ اند اما شاعران برای آفرینش سخن نو، پیوسته در پی شکستن این قراردادها و گریختن از این هنجارهای معمول زبان بوده­ اند.

زبان شعر و زبان نثر علی­رغم وجوه اشتراکشان در استفاده از کلمه و همانندیشان در شکل نوشتاری، همچنان به عنوان دو مقوله ­ی ادبی متمایز قابل تفکیک ­اند. وجه تمایز زبان شعر و نثر را از دو جهت می­ توان بررسی کرد: نخست اختلاف در ساختار؛ دوم تمایز در معنا و مقصود. وجه تمایز نخست (اختلاف ساختاری) زبان شعر و نثر در چند محور: واژگان، موسیقی، صرف و نحو، خیال­، ایجاز، ابهام (تأویل ­پذیری) و عاطفه قابل بررسی است. با این تعریف در شعر، منطق شعر و در نثر، منطق نثر حاکم است.

 

مهدیا...

مهدیا! یاندی فراقونده کونول، داده یئتیش 

ناله چکدی دل بیچاره، گه فریاده یئتیش


نه قده ر عمر اؤلا سن سیز اگر، یؤخ ثمری      

گلمه سون سن، صنما هر نه گئده ر باده،  یئتیش


هامی دنیاده گرفتار غرور و هوسی       

ای خدا درگهینه خاضع و افتاده،  یئتیش


باور قلبی وئریب رنگین الیندن افسوس!     

گل کی تا سن ائده سن بیزلری آزاده، یئتیش


سویله «مسرور» گؤزی یولدا قالان تک ینه سن     

آرزو ایله که ای ماه و قمر داده یئتیش

بررسی تطبیقی اندرزهای دینی در اشعار پروین اعتصامی و فدوی طوقان

مطالعه­ ی تطبیقی یکی از مؤثرترین شیوه ­ها برای دستیابی به نقاط وحدت اندیشه ­­های بشری است. شعر تعلیمی فارسی و عربی در بسیاری از مضامین خود، مدیون تعالیم دینِ اسلام است. از آن­جا که ادبیات هر عصری نمایانگر احوال حاکم بر آن زمان است؛ پژوهش حاضر، اشعار دو شاعر ایرانی و فلسطینی (پروین اعتصامی و فدوی طوقان) را از نظرگاهِ بازتابِ اندرزهای دینی و عوامل انعکاس این اندیشه‌ها، مورد مطالعه­ ی تطبیقی قرار داده ­است. این دو شاعر، در نتیجه­ ی شرایط حاکم بر اوضاع سیاسی، اجتماعی و ادبی، جهت اصلاح ساختارهای اجتماعی جامعه­ ی خودشان، به اندرز­های دینی مشترک مانند: دعوت به صبر، دوری از شیطان، نکوهش زندگی دنیوی، دعوت به پرستش خدا، ایمان به معاد و... پرداخته ­اند. تأسی شاعران یاد شده به تعالیم دین اسلام و تربیت آن‌ها در خانواده‌ی مذهبی از مهم‌ترین عوامل سرایش شعرهای اخلاقی و دینی است. اگرچه در آثار این دو شاعر از جنبه های مختلف(قالب‌های شعری، شیوه‌های به‌کارگیری زبان و...) تفاوت‌های نسبی وجود دارد؛ آن‌چه حائز اهمیت است این است که این دو بانوی مسلمان، به علت بهره­ مندی از فرهنگ دینی مشترک و عاطفه­ ی رقیق زنانه، با بیان اندرزهای دینی، گام مؤثری برای هدایت ابنای بشری به سوی کمال برداشته و رسالت دینی و انسانی خود را در قالب اشعار خود به انجام رسانده‌اند.

متن کامل این مقاله در مجموعه مقالات یازدهمین همایش بین المللی ترویج زبان و ادب فارسی شهریور 1395 منتشر شده است.

تحلیل خویشکاری¬ها در رمان «پل معلّق» محمّدرضا بایرامی بر اساس نظریه¬ی پراپ

رمان «پل معلّق» اثر محمدرضا بایرامی یکی از آثار موفق در حوزه­ ی ادبیات داستانی (دفاع مقدس) است که از اقبال شایان توجهی برخوردار بوده ­است. تحلیل ساختار و بررسی ریخت­ شناسی این اثر به منظور ارایه­ ی الگوی ساختاری آن، یکی از ضروریات پژوهش در حوزه­ ی ادبیات پایداری است. با توجه به تناسبی که بین ویژگی­ های این رمان، با دیدگاه­ های پراپ وجود داشت، این جستار، ساختار روایت را بر اساس دیدگاه نظریه ­پرداز یاد شده مطالعه کرده ­است. پژوهش حاضر نشان می­ دهد که: 1.الگوی ریخت­ شناسی پراپ اگر چه برای حکایت­ های فولکلوریک بسیار مناسب است، با این حال در تحلیل رمان «پل معلق» نیز الگویی مفید و کارآمد است. 2.داستان ­های امروزی علیرغم این که محتوای متفاوت دارند، اما به طور نسبی از ساختار مشترکی الگو می­ گیرند3. مطابق با آن­چه که پراپ مطرح کرده­ است از سی و یک خویش­کاری پراپ حدود  بیست و چهار خویشکاری در رمان «پل معلق» وجود دارد . 4.از هفت حوزه­ ی کنشی پراپ، شش کنش­گر در داستان «پل معلّق» وجود دارد و قابل انطباق با نظر پراپ است.

 متن کامل این مقاله در مجموعه مقالات یازدهمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی شهریور 1395 منتشر شده است.

روایت شناسان

         در میان مکاتب ادبی گوناگون، مکتب ساختار گرایی بیشترین توجه خود را به روایت معطوف کرده و به پژوهش های گسترده ای دست زده است. ساختارگرایی در بررسی داستان شناختی انقلاب بزرگی پدید آورد. بنیان گذاری علم ادبی کاملا جدیدی به نام روایت شناسی یکی از محصولات اساسی این انقلاب بود؛ که ولادیمیر پراپ، برمون، آ.ج. گریماس لیتوانیای، تزوتان تودوروف بلغاری، ژرار ژنت، کلود برمون و رولان بارت فرانسوی از چهره های نامدار آن به شمار می روند. 

ادامه مطلب ...